وقتی اقیانوس موتزارت را سر می‌کشیم | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۲۷

وقتی اقیانوس موتزارت را سر می‌کشیم

موتزارت یک اقیانوس است و با هر شرایطی که به او نگاه کنیم، تنها یک پرسپکتیو و یک قطره از این اقیانوس را می‌توانیم ببینیم و بشناسیم.

به گزارش خبرگزاری صبا گروه موسیقی «بندباز» با نمایش «آمادئوس» به کارگردانی جواد مولانیا به تالار حافظ آمده‌اند تا ۱۰ سال از زندگی ابراستاد موسیقی؛ موتزارت را روایت کنند. البته این گروه تنها نیستند و نادر مشایخی به‌عنوان مشاور موسیقی گروه را همراهی می‌کند. به بهانه این اجرا با نادر مشایخی و آرمان پارسیان؛ آهنگساز، طراح صدا و افکت، تنظیم کننده و سرپرست گروه گفت‌وگو کرده‌ایم.

با توجه به این‌که می‌دانیم علاقه بسیار زیادی به موتزارت دارید. موتزارتی که در نمایش «آمادئوس» می‌بینیم چه میزان به آن‌چه در ذهن شما از این شخصیت وجود دارد، نزدیک است؟

نادر مشایخی: از دید من موتزارت یک اقیانوس است و با هر شرایطی که به او نگاه کنیم، تنها یک پرسپکتیو و یک قطره از این اقیانوس را می‌توانیم ببینیم و بشناسیم. در این نمایش موتزارت انسانی نشان داده شده است که هر کاری که دوست دارد انجام می‌دهد و هیچ‌کاری برای او سخت نیست! نکته مهم دیگر این است که در نمایش «آمادئوس» با دید طنز به موتزارت نگاه شده است. طنز در دوران کلاسیک در دهه شصت یا هفتاد تا اواخر قرن ۱۸ به نوعی تم تبدیل می‌شود. تا پیش از این دوران، موسیقی امری بسیار جدی است و با مسائل بنیادینی همچون دروغ، خیانت، عشق و … درگیر است. در دوره باروک و روکوکو این مسائل هنوز بسیار مشهود هستند. ناگهان در دوران کلاسیک مقداری طنز هم وارد موسیقی می‌شود. از دید من به این دلیل طنز در این دوران وارد می‌شود که به‌مرور فردیت کشف می‌شود. البته در آن دوران طبقات اجتماعی هنوز سبب نشده‌اند که فردیت به‌طور کامل ایجاد شود. یعنی هنوز بورژوازی تازه آغاز شده است و صد سال زمان نیاز است تا انقلاب فرانسه اتفاق بیفتد و بورژوازی در جامعه رل خود را بازی کند. چون بورژوازی و سرمایه‌داری به دموکراسی نیاز دارد، به‌مرور دموکراسی هم به‌وجود می‌آید. موتزارت هم در مرز این جریان زندگی می‌کند. از یک‌سو یک مطرب مطلق است! بعد از کنسرت پیش درشکه‌چی می‌رود و با او وارد صحبت می‌شود و به طبقه اشراف ورود نمی‌کند.درواقع طنز در وجود موتزارت بسیرا زیاد بوده است و در نمایش «آمادئوس» بر روی این وجه از شخصیت موتزارت بسیار بازی شده است اما به‌جای موسیقی موتزارت، نتایجی که او بر روی سالیه‌ری می‌گذارد را می‌بینیم. از سویی دیگر احساسی که سالیه‌ری دارد، به ما بسیار نزدیک‌تر از موتزارت است چون هیچ‌کدام از ما یک انسان کامل نیستیم و همواره در زندگی خود شرایطی همچون سالیه‌ری را تجربه کرده‌ایم. به‌عنوان‌مثال من دوست داشتم فیلم‌نامه‌نویس باشم اما نمی‌توانم! اگر بخواهم این کار را شروع کنم، مطمئنا یک سالیه‌ری می‌شوم.

بسیاری ماجرای نمایشنامه شفر را غیر واقعی، تخیلی و کاملا ساخته ذهن نویسنده می‌دانند؛ آیا این روایت موتسارت و سالیه‌ری را معتبر می‌دانید؟

نادر مشایخی: تقریبا هیچ‌گونه فاکت تاریخی‌ای وجود ندارد که موتزارت و سالیه‌ری چنین رابطه‌ای با هم داشته‌اند. این دو نفر شاید دو یا سه‌بار یکدیگر را دیده باشند. سالیه‌ری اصلا موتزارت را فرد مهمی نمی‌دانست چون خود او آهنگ‌ساز رسمی دربار بوده است و موتزارت باری سالیه‌ری مهم نبوده است که بخواهد با او دشمنی یا رقابت کند. به‌عنوان‌مثال موتزارت ۲۴ کار صحنه‌ای نوشته است درحالی‌که سالیه‌ری بیش از هفتاد کار برای صحنه نوشته است! از این جهت هم جایی برای رقابت میان این دو نفر وجود نداشته است. از سویی دیگر موتزارت تنها می‌توانست هر قطعه را یک‌بار نهایتا به‌مدت پنج یا شش شب در وین اجرا کند و نمی‌توانست آن را تکرار کند و آثار او به تاریخ می‌پیوستند. البته می‌توانست در شهرهای دیگری آثار خود را بارها به صحنه ببرد اما در وین نه. پس از آن‌جا که موتزارت زیاد مسافرت می‌کرد، حضور او در وین چندان حس نمی‌شد. از دید من این رقابت تخیل شفر و بسیاری دیگر از درام‌نویسانی است که پیش از او در این باره کار کرده بودند.

به‌نوعی به‌قصد تلفیق بحث حسادت با موسیقی این متن‌ها را به‌وجود آورده‌اند.

نادر مشایخی: بله. مساله این است که دید سالیه‌ری در متن شفر، دیدگاهی است که بیش از اندازه با آن در ارتباط هستیم و آن را می‌شناسیم. خود من در دوران نوجوانی می‌خواستم دنیا را تحت‌تاثیر قرار دهم و فردی را در نظر داشتم که می‌خواستم مثل او باشم اما به‌مرور
از این هدف دورتر و دورتر شدم و بعد از مدتی دریافتم که آن هدف، دیگر برای من جذابیت ندارد. از این منظر می‌توان گفت شفر با استفاده از این داستان از جنبه‌های خوبی با موسیقی برخورد کرده است که جذاب است.

اجرای آثار موتسارت دشواری‌های خاص خودش را دارد. شما برای تنظیم قطعاتی که برای ارکستر کامل نوشته شده‌اند، برای تریو و پیانو چه تمهیداتی داشتید؟

آرمان پارسیان: در وهله نخست برای بهتر ارتباط برقرار کردن مخاطب با نمایش، چکیده‌ای از آثار موتزارت را که پاپیولرتر بود را انتخاب کردیم. از سویی دیگر بسیار تلاش کردم فیلم «آمادئوس» را نبینم تا ایده‌پردازی‌هایی که بر روی قطعات موتزارت در فیلم وجود داشت، بر روی من تاثیر نگذارد. تلاش کردیم برای بخش‌هایی که قرار است موسیقی متن نمایش باشد، موسیقی دیگری جدا از موسیقی موتزارت ساخته شود. از سویی دیگر تلاش کردیم با متریالی که داشتیم، قطعات موتزارت را هم آهنگ‌سازی کنیم که بتوانیم شمایی از موتزارت را به مخاطب نشان دهیم. واقعا با فرصت اندک و امکاناتی که در اختیار داشتیم نمی‌توانستیم یک ارکستر کامل را آماده کنیم که قطعات موتزارت را اجرا کنند. از سویی دیگر به‌دلیل مشکلات مالی و شرایط متفاوت تئاتر و موسیقی در برهه‌هایی تغییر نوازنده داشتیم چون نمی‌توانستند با این مبالغ کار کنند. به‌عنوان‌مثال ناچار شدیم قطعه‌ای را که با کلارینت اجرا می‌شد را با فلوت آماده کنیم چون نوازنده کلارینت گروه ما نمی‌توانست با این مبلغی که برای او در نظر گرفته شده بود کنار بیاید و گروه را ترک کرد. ناچار شدیم تنظیم‌ها را تغییر دهیم و طبیعی است که برخی نقص‌ها در کار به‌وجود آمد چون وقتی موتزارت قطعه‌ای را برای کلارینت نوشته است، یعنی کاراکتر کلارینت را برای آن قطعه نیاز داشته است. ما خود نت، ملودی و تکنیک‌هایی که موتزارت از آن‌ها استفاده کرده بود را به‌خورد شنونده می‌دهیم تا بتواند شمایی از موتزارت را درک کند و بداند که موتزارت می‌شنود!

نادر مشایخی: در تئاتر و موسیقی ایران مشکلی وجود دارد؛ موزیسین‌های ایرانی هنوز جنبه مطربی را از دست نداده است و بعد از اجرای خود، پول می‌گیرد. البته این‌که می‌گویم موزیسین‌های ایرانی مطرب هستند، با مطرب‌صفت بودن تفاوت دارد. به همین دلیل نمی‌‌توان از یک ارکستر کامل برای اجرای تئاتری که پنجاه شب روی صحنه می‌رود، استفاده کرد چون اگر قرار باشد این کار را انجام دهیم، باید حدود هفتاد الی هشتاد میلیون‌تومان تنها برای دستمزد نوازنده‌ها هزینه کرد که از عهده یک گروه تئاتری خارج است. مشکل مالی در این زمینه بسیار زیاد است و موزیسینی که در ایران موسیقی تئاتر را برعهده می‌گیرد، به‌دلیل عشق خود به تئاتر این کار را می‌کند چون می‌داند آن مبلغی که برای موزیسین‌ها معمول است را نمی‌تواند دریافت کند. از سویی دیگر دست بردن در موسیقی ابراستادی همچون موتزارت هم کار جالب و پرریسکی است چون تعریف من از ابراستاد کسی است که اشتباه نمی‌کند. اگر اشتباهی در اثر وجود داشته باشد، طبیعتا بر گردن فردی است که آن موسیقی را تغییر داده است. وقتی موتزارت یک اثر را برای یک سازبندی خاص نوشته است، یعنی همان سازها باید این قطعه را اجرا کند اگر قرار بود سازهای دیگری آن را اجرا کند، برای آن سازها می‌نوشت. در تئاتر ناچار هستیم ارکستر را کوچک کنیم و سازها را کاهش دهیم. باید به گونه‌ای این کاهش را انجام داد که صدا
درست باشد. آرمان پارسیان هم بنا بر مقتضیات تصیم‌گیری کرده است که کار مهمی است. او سعی کرده است با ابزار دسترس افکت‌هایی قابل شنیدن تولید کند.

با توجه به اینکه بار اصلی موسیقی نمایش به‌دوش خوانندگان و آواگران است و برای آموزش آواز کلاسیک و انتخاب خواننده مرجع مناسبی در ایران وجود ندارد، روند آماده‌سازی آواگران به چه ترتیبی بود؟

آرمان پارسیان: من با گروه کر تربیت شنوایی کار کردم و سس شقایق نجاتی به‌عنوان مدرس آواز به گروه اضافه شد و به بازیگران آموزش داد تا دقیق‌تر بخوانند. البته چون گروه کر هم آواگری را برعهده داشتند و هم حرکات فرم را فرصت ما بسیار اندک بود. خواننده سولیست قبلی ما از گروه جدا شد و نسیم شجاع هم حدود ۱۰ روز پیش از آغاز اجراها به گروه اضافه شد. ناچار شدیم به‌سرعت دوباره قطعات را جمع کنیم که کار واقعا دشواری بود.

پس فشار بسیار زیادی به گروه وارد شد.

آرمان پارسیان: بله. در ابتدا قرار بود از هفتم فروردین‌ماه اجراهایمان را آغاز کنیم اما تالار حافظ مشکلاتی داشت و این اجرا به تعویق افتاد که در برنامه‌ریزی مشکلاتی را برای ما به‌وجود آورد. از سویی دیگر اعضای گروه فرم اصلا موسیقی کار نکرده بودند و ما باید همچون موسیقی کودک به آن‌ها موسیقی را آْموزش می‌دادیم. بازیگران نمایش هم هدفی برای آموختن موسیقی نداشتند و به‌واسطه این نمایش ناچار شدند که موسیقی بیاموزند. برای همه اعضای گروه شرایط دشواری وجود داشت.

اساسا وجه تمایز موتسارت با دیگر آهنگسازان و موزیسین‌ها چیست که او را نابغه قرن و خودش و بعضا نابغه تمام اعصار موسیقی می‌دانند؟

نادر مشایخی: از یک‌سو موتزارت می‌داند با متریال چه‌کار کند. جالب این‌جاست که بدانید موتزارت در دوران خودش اصلا مدرن نیست و قصد ندارد کار مدرن انجام دهد بلکه با ابزاری کار می‌کند که سایر موزییسن‌ها کار می‌کنند. میشل فوکو نکته جالبی می‌گوید: «یک هنرمند زمانی هنرمند می‌شود که کشف کند ان‌چه نگاه می‌کند مهم نیست بلکه طرز نگاه کردن او مهم است» طرز نگاه موتزارت حجم غریبی داشت و می‌توانست از یک چیز بی‌نهایت چیزهای مختلف دریافت کند. شما تصور می‌کنید تمام راه‌های استفاده از یک متریال را می‌شناسید اما ناگهان می‌بینید که موتزارت از همان متریال برای کار دیگری استفاده کرده است که به ذهن شما نرسیده بود. او این توانایی را داشت که ارتباطات دیگری پیدا کند. این توانایی و قدرت تصور موتزارت منحصربه‌فرد بود. حتی بتهون به این شدت کار نکرده بود. موتزارت را تنها می‌توان با باخ مقایسه کرد البته هر کدام سبک خاص خود را داشتند.

آرمان پارسیان: موتزارت یک نابغه بوده است. او در لحظه می‌دانست که با متریالی که در اختیار دارد، قصد دارد چه بسازد. او گوش بسیار ابسولوتی داشته است که با یک‌بار شنیدن موسیقی، آن را کامل و با کیفیت بالا می‌نواخت. شاید در بازی اغراق شده باشد اما این خصلت موتزارت کاملا معروف بوده است. از سویی دیگر عصیان‌گری موتزارت بسیار برای تمام موزیسین‌ها جذاب بوده است.

آقای پارسیان کار شما روی صحنه هم بسیار دشوار بود چون شما باید هم‌گام با بازیگران و خواننده بخش موسیقی را پیش می‌بردید. از سویی دیگر برخی بازیگران به‌عنوان نوازنده پیانو روی صحنه بود که باید حرکات دست او هماهنگ بودید و موسیقی زنده کار دشواری است. چه برنامه‌ای داشتید که ناهماهنگی میان بازیگران و موسیقی به‌وجود نیاید؟

آرمان پارسیان: در این میان دو دشواری وجود داشت، از یک‌سو بازیگرانی داشتیم که نقش موزیسین را ایفا می‌کردند و ساز می‌زدن و یا ارکستر را رهبری می‌کردند و از سویی دیگر نوزانده‌هایی روی صحنه هستند که پیش از این تئاتر کار نکرده‌اند! من باید هم به نوازنده‌ها آموزش می‌دادم که چگونه باید موسیقی تئاتر را اجرا کرد و هم به بازیگران می‌گفتم چگونه حرکت کنند که با موسیقی سینک باشند. از سویی دیگر فاصله سازها از یکدیگر و از خواننده بسیار زیاد است؛ نوازنده کوبه‌ای که در بخش دیگری از سالن نشسته است، با یک ضرب تاخیر صدا را می‌شنود و باید نت خود را زودتر از آن‌که نت دیگران به گوش او برسد، بنوازد. این سالن اصلا آکوستیک مناسبی ندارد و بچه‌ها تنها از مهارت‌ها و هوش خود استفاده می‌کنند. آن‌ها دیلی و شرایط آکوستیک را در ذهن خود در نظر می‌گیرند و بر اساس آن می‌نوازند. خواننده هم باز از آلات موسیقی فاصله دارد و باید در ذهن خود زمان‌بندی کند!

زوم:

نادر مشایخی: موتزارت و پلی که اختراع کرد

موتزارت مثل یک اقیانوس است که می‌توان بخش‌هایی از آن را کشف کرد. نکته‌ای که الان می‌گویم کمی بحث را تکنیکی می‌کند اما بسیار جالب است. در دوران باروک تعداد زیادی از قطعات دو بخشی بودندو اگر این دو بخش را A و Bدر نظر بگیریم، در بخش B از همان اصوات بخش A استفاده می‌شد و تنها تفاوت این بود که اصوات به‌صورت قرینه‌وار تنظیم می‌شدند و اصلا قرینه یکی از اصول باروک بود. این جریان به‌مرور از بین می‌رود و در دوران روکوکو در اواخر قرن ۱۸ باروک کنار می‌رود اما دو بخشی بودن موسیقی حفظ می‌شود. در آن دوران هیچ ارتباطی میان دو بخش دیده نمی‌شود چون نمی‌خواستند مثل موسیقی دوران باروک را بسازند. سوال پیش می‌آید که چرا یک بخش A است و دیگری B! در آن شرایط می‌شد از هر موسیقی‌ای برای بخش B استفاده کرد چون هیچ ارتباط ارگانیکی با هم ندارند. موتزارت کسی بود که بین این دو بخش پلی می‌زند که هم A را در خود دارد و هم B را. این کار، نبوغ موتزارت را می‌رساند. او مخترع پل در موسیقی است.

سهند آدم‌عارف

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است