هفته گذشته پخش مجموعه مستند «ایران فراسو» از شبکه یک سیما به پایان رسید. این مستند زاویهدید جدید و ویژهای برای جستوجوی علقههای فکری و فرهنگی و تاثیرگذاری تمدن ایران باستان در کشورهای همسایه دنبال میکرد. تحلیل خاستگاه تمدن کهن ایرانی و گذر آن از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ایران بر اساس کدها و سبک معماری ایرانی، پروداکشن قوی و سینمایی و پژوهشهای کتابخانهای و میدانی گسترده مهمترین امتیاز و از ویژگیهای مثبت این مجموعه ۱۵ قسمتی است که به گفته علیاکبر ولدبیگی، تهیهکننده و کارگردانش قربانی تصمیمگیریهای فرهنگی شده است. ولدبیگی همچنین دغدغه اصلی این مجموعه را ادای دین به تاریخ میداند. او که پیشتر فیلمبردار مستند بود و با کامران شیردل و ارد عطارپور همکاری داشت، مجموعههای متعددی را با موضوع تاریخ و تمدن ایران ساخت که پخش آنها با نقدهای ستایشآمیز و تحلیلهای فراوانی همراه بود. وی در این گفتوگو از وضعیت ناخوشایند سینمای مستند و همچنین نحوه پخش آخرین مجموعهاش از تلویزیون گلایه میکند.
مستند، گونهای است که با دغدغه و نگاه خاصی ساخته میشود. «ایران فراسو» چه دغدغهای را دنبال میکند؟
من مستندسازی را با فیلمبرداری مستند شروع کردم. و سعیام بر این بوده این حرفه را تخصصی دنبال کنم. از همان ابتدای کار هم به موضوع «تاریخ تمدن» توجه کردم. به قول شاملو «ما حافظه تاریخی نداریم» و متاسفانه این موضوع دارد ریشه های تمدن مان را هم از بین میبرد. هر پدیدهای باید مقدمه، متن و موخرهای داشته باشد. ما مقدمه و متن ایران و ایرانی بودن را نمیشناسیم. تلاشی هم برای شناخت آن نکردهایم. و یکی از دلایلم برای انتخاب موضوع تمدن، آن است که معتقدم ما دانستن را به تاریخ مدیونیم.
چرا از تولید مجموعه مستند «ایران فراسو» تا پخش آن ۸ سال فاصله است؟
متاسفانه این یک واقعیت است که سینمای مستند ایران هویت ندارد. وقتی کسی سراغ این بخش میرود، با آگاهی از فرجام آن وارد این حوزه شده است. این در حالی است که در همه جای دنیا تلویزیون، پیشخوان مستند است. اگر در آثار مستند هم جستوجو کنیم، فیلمهای مستند شاخص، آنهایی هستند که یا به سفارش تلویزیون ساخته شده یا از این رسانه پخش شدهاند. اساسا فیلم ساخته میشود که دیده شود اما سینمای مستند وضعیت فلاکتباری در ایران دارد. بهویژه در دوران مدیریت آقای دارابی معاون سابق سیما، که جریان مستندسازی عملا متوقف شد. البته مستندهایی هم ساخته شد که از تعریف واقعی مستند فاصله داشتند. ما عادت داریم به سیاست و سرگرمی اهمیت بدهیم و در این میان فرهنگ مغفول مانده است.
فرهنگ مقولهای دیربازده است و باید آنقدر ریشه پیدا کند تا بتوان هنجارهای روزآمدی را از آن استخراج کرد اما مدیریت فرهنگی ما معمولا شتابزده عمل میکند؛ مقطعی است و پس از هر تغییری، مانیفستهایش هم عوض میشود. این تغییرات بهتبع تغییرات مدیریتی به یکباره در تلویزیون هم نمود مییابند. برای مثال در دورهای بیشتر برنامهها و سریالها، پخش هفتگی داشتند و این رویه فرصت و فضای پرسشوپاسخ را فراهم میکرد اما حالا متاسفانه این فضا از بین رفته است. مجموعهها خیلی سریع پخش میشوند و فرصتی برای تحلیلشان نیست. در حالی که مستند نباید چنین پخشی داشته باشد. چرا که برای ساخت آن معمولا زمان زیادی صرف میشود. تولید مستند «ایران فراسو» چهار سال زمان برد و چهار سال هم متوقف ماند.
علت توقف آن چه بود؟
این مساله هم به خاطر تغییر مدیریت بود. من از ابتدا میدانستم با توجه به طرح مستند، در جریان ساخت آن به مشکل برمیخورم. موضوع این مستند بررسی آثار تاریخ تمدن ایران از هزاره سوم قبل از میلاد تا قرن هشتم است و در آن گریزی هم به دوره صفوی زده میشود. این طرح باید در سه قاره بررسی شود اما من در سری اول تنها توانستم بخش آسیایی آن را دنبال کنم. جالب است یک مدیر روحانی این طرح را از میان چند طرح پیشنهادی انتخاب و تصویب کرد و قول داد تا زمانی که در سمت خود باقی است از ساخت این مجموعه حمایت کند اما گفت اگر من نباشم نمیدانم مستند تو چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد و پیشبینیاش درست از آب درآمد! هر چند من با پایان مدیریت ایشان، ساخت این مستند را به پایان رسانده بودم. البته مدیرانی هم بودند که از کار حمایت کردند.
«ایران فراسو» چه مشخصهای از تمدن و فرهنگ ایران را مدنظر قرار میدهد؟
با این مستند میخواستم ایران را تعریف کنم و اینکه شروع آن دقیقا به چه دورهای برمیگردد. آیا شروع آن را باید به ایلام در سه هزار سال قبل از میلاد نسبت داد یا به دوره هخامنشی؟ دوره اسلامی و هخامنشی چه ویژگیهایی در شکلگیری تمدن ایرانی داشتهاند؟ تا پایان قرن هجدهم که پیمان «آحاد» ترکمنستان و آسیای میانه را از ایران جدا کرد، وضعیت کشورمان چگونه بوده است؟ البته جریان معرفی و شناخت ایران را من در مجموعههای دیگری هم دنبال کردهام اما در «ایران فراسو» میخواستم ریشههای تمدنی ایران را در کشورهای دیگر جستوجو کنم و اطلاعات پراکندهای را که در هیچ منبعی یکپارچه جمعآوری نشده است، در یک نخ تسبیح قرار دهم. در تحقیقات میدانی ابتدا با چهار سایت از هر کشور کار را شروع کردم و در تحقیقات بازبینی به ۱۱۱ مکان رسیدیم که بسیاری از آنها ناشناخته بود. ضمن آنکه منابعی پیدا کردیم که اصلا ترجمه نشده بودند.
چگونه ثابت کردید ادعاهایتان درباره پیوند ریشههای تمدنی کشورهای همسایه با ایران درست است؟
کار ما از این نظر سخت بود که باید نمودهای معماری و فرهنگی و تاریخ آنها را بررسی میکردیم و تاثیرگذاریهایشان را بر یکدیگر پیدا میکردیم. همچنین نگران بودیم مبادا از سوی کشورهای دیگر متهم به قلب تاریخ شویم. با وجود این، کدهایی در معماری وجود دارد و از نظر علمی به اثبات رسیده که آبشخورشان از تمدن ایران است. البته نکات مبهمی هم وجود دارد اما موتیفهای معماری مشخص است. برای مثال در متنهای انگلیسی، «مارگوش» در ترکمنستان پنجمین تمدن شناختهشده دنیا است و این کشور هم تا سال ۱۸۷۱ بخشی از خاک ایران بوده است. بنابراین هم سند و مدرک آن وجود دارد هم اینکه در بعضی از مولفه ها مثل معماری میتوان این ادعا را ثابت کرد. برای مثال گنبد برای اولین بار ابتدای قرن سوم میلادی در آتشکده فیروزآباد ایران و کاخ اردشیر ساسانی ساخته شده است. بنابراین گنبد در معماری مختص ایرانیان است. تعدادی از موتیفهای معماری، اثبات علمی تعلق تمدن فرهنگی کشورهای همسایه به ایران و پیشینه قرار گرفتن در حوزه حاکمیت ایران ما را به ادعای پیوندهای تمدنی میرساند. در واقع قصد داشتم در «ایران فراسو» امپراتوری و حاکمیت تمدن و فرهنگ ایران را بدون اغراض سیاسی ثابت کنم.
گویا تعدادی از سایتهای بررسی شده در این مستند هم، اکنون تخریب شدهاند.
بله، یکی از مشخصههای این مستند آن است که من برای ساخت آن ۷۰ درصد کشور سوریه را گشتم. بازار تاریخی «حلب»، مسجد «اموی» و «پالمیرا» از جمله میراثهای ارزشمندی است که متاسفانه اخیرا در حملات داعش از بین رفته است. البته این را هم بگویم این مجموعه مستند در ساعتی پخش شد که اصلا بیننده نداشت و همین باعث شد درست دیده نشود. یکی از مدیران می گفت مجموعهای را که برای پخش آن فشار وجود دارد و ما نمی خواهیم پخش کنیم، در ساعتی روی آنتن میبریم که بیننده نداشته باشد! از طرفی وقتی قرار است اصلاحاتی بر برنامه یا مجموعهای وارد شود، حتما به اطلاع سازنده می رسانند، اما بدون هماهنگی با من حدود ۱۰ دقیقه از هر قسمت حذف می شد. برای پخش آنونس این مجموعه، قبل از تغییرات مدیریتی سازمان، چیزی در حدود دو ماه در نظر گرفته شده بود و همان دوره به عنوان برترین اثر مستند سه دهه اخیر صداوسیما شناخته شد. حتی در اوج بحران مالی صداوسیما ۱۰۹ میلیون تومان پاداش گرفت. این تاکید هم وجود داشت که هنگام پخش هر قسمت، میزگردی برای تحلیل مجموعه تشکیل شود اما ناگهان با تغییر مدیریت همه برنامهریزیها تغییر کرد. سال بعد «یونسکو» پیشنهاد داد این مجموعه در حافظه جهانی ثبت شود و من فرمها و مدارک آن را هم دارم اما مدیران اجازه ندادند این سریال از تلویزیون خارج شود و در نهایت پخش این مستند به زمانی موکول شد که عملا بینندهای نداشت و برای بازپخش یک اثر مناسب بود. با این تفاصیل نمیدانم آنچه پخش شده است را باید متعلق به خودم بدانم یا خیر.
فرهنگ در هزارتوی ویرانه ها
به بهانه پخش مجموعه مستند «ایران فراسو» مستندهایی که درباره تاریخ و تمدن ایرانی ساخته شدهاند کم نیستند. چه بسیار مستندهایی که در قالب مجموعههایی طولانیمدت ساختهشده و از تلویزیون پخش شدهاند و چه بسیار مستندهایی که به شکل یک فیلم مستقل دیدهایم. از دیرباز تاکنون، مستندسازی با موضوع تاریخ و هویت ایرانی و اسلامی همواره مسیر و هدف بسیاری از اندیشمندان این عرصه بوده است. از مستندهای منوچهر طیاب و محمدرضا اصلانی درباره «مسجد جامع اصفهان» و «جام حسنلو» گرفته تا مجموعههایی نظیر «معماری ایرانی» ساخته حمید سهیلی و «زمین پناه من است» و «نفسهای بلند زمین» هر دو به کارگردانی علیاکبر ولدبیگی.
این آثار صرفنظر از جنبههای استنادیشان درباره تاریخ و تمدن ایران، از حیث اجرا و کارگردانی نیز در زمره نمونههای درخشان بهشمار میآیند. برای بسیاری از مخاطبان دهه شصت، مجموعه حمید سهیلی یک مرجع کامل بود در جهت تحقیق پیرامون بناها و ابنیه تاریخی موجود در گوشه و کنار ایران. نکته مشخص درباره این آثار و تفاوتشان با نمونههای نمایشی در سینما و تلویزیون، زمان طولانی است که صرف ساخت آنها میشود. گذشته از این، تحقیقاتی که پشتوانه مرجعیت این آثار است، خود تلاش ویژهای میطلبد که در هیچکدام از اشکال مستند، به این اندازه طاقتفرسا و حساس نیست. مثلا در مجموعه «ایران فراسو» که اخیرا از شبکه اول سیما پخش شد، به جای گفت وگو با مطلعین یا کارشناسان حوزه معماری و تاریخ، کارگردان تحقیقاتش را به شکل نریشن ارائه کرده بود که آن هم کیفیتی قصه گو داشت نه آنکه شبیه جزوههای حاضر و آماده به قصد آموزش روی فیلم سوار شود. ولدبیگی به دلیل سابقه تصویربرداری و نیز همکاری با کارگردانان بزرگ سینمای مستند ایران، چیزی در مستندهایش عرضه میکند که بسیار کمیاب است. او هر موضوعی هر چند غامض و دشوار را به زبانی سلیس و شاعرانه در پیوند با تصاویر زیبایش ترکیب میکند و حاصل آن فیلمی است باسلیقه و جذاب.
دستاورد این مستندها آشتی دادن مخاطبان کم حوصله است با مباحث تخصصی. خیلی ها از جمله نگارنده که ادعای پژوهش یا نگرش در خصوص تاریخ و معماری ندارند، با دیدن این سلیقه، کنجکاو شدهاند تا در حاشیه این زیباییِ تصاویر و کلام دلنشین و موسیقی خوشنوا، چیزهایی هم درباره عرصههای دیگر بیاموزند. عرصههایی که دانستن درباره آنها میتواند منجر به شکلگیری بینشی از آن دست باشد که در مواقع لزوم بشود با تکیه بر آن درباره موضوعاتی مانند هویت، میراث گذشتگان، فرهنگ و تمدن حرف زد. تاثیر برنامهای که از تلویزیون پخش میشود، با یک مقاله تحقیقاتی که در دانشگاهها و محیطهای علمی و تخصصی ارائه میشود یکسان نیست. مخاطب رسانهای مانند تلویزیون، مردم عادی هستند. پس باید با آنان به زبانی شیرین و شیوا سخن گفت. این ضرورت در حوزههای جدیتر بیشتر احساس میشود، مثل مستند. و چه خوب است که کار ولدبیگی در جلب نظر بینندههای عادی، الگوی سایر برنامهسازان این عرصه شود.
اما «ایران فراسو» از چه حرف میزند؟ در دورهای که سایه جنگ و خشونت منطقه خاورمیانه را در بر گرفته است، ولدبیگی با کشف ریشههای فرهنگی ایرانیان در کشورهای همسایه، حرفی تازه میزند و پیامی برای همه کسانی دارد که درباره مردم این سرزمینها دچار سوءتفاهم هستند. او با تصاویری که از تمدن کهن شام گرفته، در حقیقت یکی از آخرین میراث تاریخ بشر را پیش از ویران شدن به دست گروه داعش ثبت کرده است. در کنار این اقدام ارزشمند، میتوان شاهد تاثیر و نفوذ فرهنگ و تمدنی بود که تا دوردستها پیش رفته و آثارش امروزه گویای غنا و عظمت آن است. «ایران فراسو» به ما یادآور میشود برای درک عظمت و شکوه تمدنمان، تنها به یادگارهای داخل اکتفا نکنیم. گستره این تمدن رشکبرانگیز شامل سرزمینهای دیگر هم میشود، از کشورهای همسایه و آسیای میانه گرفته تا اروپا.
یک ویژگی مهم دیگر در مستندهای ولدبیگی، ادبیت گفتار متن آنهاست. کلام شهرام درخشان، گوینده برجسته مستند، همراه با متنی که در نهایت دقت و با تسلط بر ادبیات و تاریخ نگاشته شده، ناخواسته بیننده را به کرنش و احترام وامیدارد. گویی کلامی از دل تاریخ را میشنویم که با لحنی حزنآلود از انسانی میگوید که زمانی در پی بنا ساختن آثاری برای آیندگان بوده و امروز این میراث کمنظیر قربانی خشونتی میشود که بیگانگان و گروههای تکفیری باعث آن هستند. ای کاش از این مستند و آثار مشابهش بیاموزیم همواره هنر در پی ایجاد و تحقق صلح و
انسانیت بوده و این رسالتی است که از گذشتههای دور نصیب انسان امروز شده است.
درباره «ایران فراسو» و قسمتهای مختلفش می توان به مواردی دیگر نیز اشاره داشت. حرکت آرام دوربین در فصل های ابتدایی، پیوند میخورد با نماهایی گذرا از آثار تاریخی. همزمان، کلامی که می شنویم دارد ما را آماده ورود به متن اصلی می کند. در واقع برای پرتاب شدن به این فضای تاریخی و اسطورهای، مقدماتی به لحاظ متن و اجرا لازم است، که ولدبیگی با هوشیاری آن را رعایت میکند. از طرف دیگر، بارها مشاهده شده که در مستندهای تلویزیون، از موسیقی های حاضر و آماده استفاده میشود. قطعه های محبوب مستندسازان، اغلب یاساند تراک فیلمهای معروف تاریخ سینماست و یا اثری از آهنگسازان برتر تاریخ موسیقی. اما در «ایران فراسو» همچون مجموعه های قبلی ولدبیگی، موسیقی کاملا ارجینال و «ساخته شده» است. تلفیق موسیقی با ضرباهنگ مستند در لحظات گوناگون، تاثیر لازمه را چند برابر میکند و هر گاه کارگردان اراده میکند که رازی را با بینندهاش در میان بگذارد، موسیقی به یاریاش می آید.
انتهای مطلب/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است