ترجیح می‌دهم در فضاهایی ظاهر شوم که دوست‌شان دارم | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۰۷:۵۶
حسن معجونی:

ترجیح می‌دهم در فضاهایی ظاهر شوم که دوست‌شان دارم

«اصلا به‌دنبال این نیستم فقط سر کاری بروم که همه چیز آن بر مبنای سبک مورد علاقه من است، اما به هر حال همیشه ترجیحم این بوده که در فضاهایی ظاهر شوم که دوست‌شان دارم و مورد علاقه‌ام هستند.»

حسن معجونی بازیگر تئاتری‌الاصل سینما و
تلویزیون را همگی در نقش رئیس کلانتری فیلم «همیشه پای یک زن در میان است» به خاطر
می‌آوریم. این فیلم اولین حضور ماندگار معجونی در سینما به حساب می‌آید اما او
رفته‌رفته در آثار سینمایی مهم دیگری چون «قصه‌ها»، «برف روی کاج‌ها»، «اشباح»
و… حضور پیدا کرد و با انتخاب‌‌های گزیده اما درست و بجای خود، جای پایش را در
سینما همچون تئاتر محکم کرد. فیلم «خوک» به کارگردانی مانی حقیقی که اولین نمایش
خود را در فستیوال برلین داشت این روزها روی پرده سینماست و حسن معجونی ایفای نقش
حسن کسمایی کاراکتر اصلی این فیلم را بر عهده دارد. حسن فیلم «خوک»
خشمگین
است. او مدتی است موفق به فیلم ساختن نشده. ستاره‌ محبوبش می‌خواهد با کارگردانان
دیگر همکاری کند. همسرش دیگر عاشقش نیست. مزاحم جذابی او را هر جا می‌رود تعقیب می‌کند.
از همه بدتر، قاتلی در سطح شهر مشغول کشتن کارگردانان سینمای ایران است، اما حسن
را نادیده گرفته. حسن رنجیده است: آیا او مهم‌ترین فیلمساز این شهر نیست؟ پس چرا قاتل
تحویلش نمی‌گیرد؟ وقتی در شبکه‌های اجتماعی تهمت عجیبی به حسن زده می‌شود، او
ناچار می‌شود برای اعاده حیثیتش نقشه‌ هوشمندانه‌ای بکشد و…

به بهانه اکران فیلم «خوک»
با حسن معجونی که نقش متفاوتی را در آن ایفا می‌کند به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه
می‌خوانید.

وقتی به کارنامه حرفه‌ای شما نگاه می‌کنیم وزنه
گروتسک کارنامه‌تان سنگینی می‌کند، معمولا در قامت کاراکتری هستید تا حدی بدشانس و
بدبخت که شرایط و جو حاکم بر علیه‌‌اش است یا این‌که کاراکتری را ایفا می‌کنید که
باعث ایجاد گروتسک برای فرد دیگری شده است، چقدر با این تحلیل موافقید؟

لزوما همه آنچه می‌گویید گروتسک نیست، در سینما فیلم «خوک»
را بازی کردم که تا حدی این حال و هوا را دارد و در تئاتر هم فقط یک یا دو کارم به
این سمت و سو رفته مثل نمایش «ستوان اینیشمور» و…

«ستوان اینیشمور» را که کارگردانی کردید اما من
منظورم فارغ از کارگردانی است. قبول ندارید در بازیگری بیشتر به سمت این فضا
رفتید؟

این آدم بدشانس و بدبختی که شما از آن صحبت می‌کنید شاکله
بیشتر کاراکتر‌‌هایی است که در سینما وجود دارد و شما می‌توانید آن را ببینید و
این اتفاق الزاما مربوط به من و کاراکتر‌‌هایی که بازی می‌کنم نمی‌شود. به نظرم
تقریبا خیلی از کاراکتر‌‌ها همین شرایط را دارند.

درست است خیلی از کاراکتر‌‌ها به این شکل هستند
اما شما هم به‌عنوان کارگردان و بازیگر انتخاب‌کننده هستید به‌خصوص در فضای تئاتر،
این انتخاب‌‌ها بالاخره تا حدی تحت تاثیر جهان‌بینی شماست، این‌طور نیست؟

به نظرم نگاه متفاوت من به طنز و واقف بودن سایرین به آن باعث
شده آدم‌‌هایی که من را می‌شناسند، حداقل تکلیف خودشان را با من راحت‌تر بدانند و
این شناخت را از من داشته باشند که به‌عنوان بازیگر چنین نگاه و سلیقه‌ای دارم و
اگر قرار است اثرشان به این سمت و سو برود، بیایند و به من چنین پیشنهادی دهند.
درنتیجه در انتخاب‌‌ها باهم مشترک هستیم.

یعنی اگر پیشنهادهایی متفاوت از این فضا هم داشته
باشید، قبول می‌کنید؟

بله، قبول می‌کنم. اصلا
به‌دنبال این نیستم فقط سر کاری بروم که همه چیز آن بر مبنای سبک مورد علاقه من
است، اما به هر حال همیشه ترجیحم این بوده که در فضاهایی ظاهر شوم که دوست‌شان
دارم و مورد علاقه‌ام هستند.

حسن «خوک» تضادهای بسیاری دارد، از طرفی از
قاتلی که در قصه وجود دارد می‌ترسد اما بدش هم نمی‌آید که سراغ خودش هم بیاید، یا
این‌که از زن‌‌ها دوری می‌کند اما در عین حال به جنس مخالف کششی هم دارد. همه این‌ها
کشمکشی درونی برای بازیگر ایجاد می‌کند که عینیت بخشیدن به آن کار دشواری است،
چطور با این چالش مواجه شدید به هر حال این کاراکتر قرار بود در مدیوم سینما دیده
شود و به همین دلیل ابزار شما به‌عنوان بازیگر به‌مراتب کمتر از صحنه تئاتر است!

یک بخشی از این تضاد‌‌ها در دل قصه است و اساسا نیاز نیست
تو به‌عنوان بازیگر در آن دخالتی داشته باشی چرا که در بخشی از قصه این تضادها
مطرح می‌شود و در بخش دیگر، فیلمنامه به آن جواب می‌دهد. وقتی فیلم را می‌بینی این
تضاد را حس می‌کنی چون این تضاد در قصه وجود دارد، تو فیلم را می‌بینی و می‌فهمی
که یک قاتلی وجود دارد که کارگردانان را می‌کشد اما از طرفی حس نادیده گرفته شدن از
سوی آن قاتل، در شخصیت حسن رشد می‌کند. فکر می‌کنم در وهله اول چیزی که در حسن
فیلم «خوک» می‌توانیم دنبالش بگردیم و مورد توجه باید قرار بگیرد همین نادیده
گرفته شدن است و این مسئله در قصه‌ای اتفاق می‌افتد که بستری جنایی دارد.

درست است که این تضاد در فیلمنامه وجود دارد
اما این شخصیت هم روی لبه تیغ است و ممکن بود اگر بازیگر نتواند او را خوب از آب
دربیاورد مخاطب هم دوستش نداشته باشد و ارتباط برقرار نکند اما حسن «خوک» کاملا حس
هم‌ذات‌پنداری را برمی‌انگیزد و تو نمی‌توانی او را دوست نداشته باشی!

به نظرم در درجه اول این اتفاق به قرائت و خوانش از نقش
برمی‌گردد، ما با یک انسان طرف هستیم که در بستر یک شرایط وحشتناک فضایی مضحک را
هم پیش آورده است و در مواجهه با این شخصیت باید هم‌زمان چند حس را پیش ببریم.

قاتل فیلم «خوک» کارگردانان متعلق به هر طیفی
را می‌کشد و چپ و راست بودن آن کارگردان هم اصلا برایش فرقی ندارد، اما اصلا به
چرایی این موضوع و انتخاب مقتول‌‌ها اشاره‌ای نمی‌شود!

این‌‌ها کدهایی هستند برای درک بهتر فیلم، تا مخاطب درنهایت
بفهمد که ماجرای «خوک» اصلا این قاتل و چرایی قتل‌‌هایی که او انجام می‌دهد نیست و
حتی به نظر من چندان اهمیتی ندارد که بفهمیم این قاتل کیست. فیلم با این کدها به
ما می‌فهماند که اصلا به‌دنبال قصه قاتل و ایدئولوژی او نیست. اگر او فرد موردنظرش
را انتخاب می‌کرد و ما به‌دنبال این بودیم که حالا چه اتفاقی می‌افتد آن وقت فضا
کاملا جنایی می‌شد در صورتی که هدف اصلا چنین چیزی نیست.

به هر حال ما در بازه‌‌های تاریخی متفاوت شاهد
چنین قتل‌‌های زنجیره‌ای بودیم و این برای مخاطب آگاه به آن تداعی‌کننده است، چقدر
شخصیتی که شما و دیگر بازیگران ایفا کردید برگرفته از مابه‌ازای بیرونی است؟

در آن زمان این اتفاق برای کسانی که هم‌جنس هم بودند رخ می‌داد
در صورتی که در قصه ما این‌طور نیست! در این‌جا فقط می‌توانم به این نکته اشاره کنم
که معمولا هنرمند نشانه گرفته می‌شود.

دقیقا می‌خواهم به این برسم که هنرمند نشانه
گرفته می‌شود. فکر نمی‌کنید در شرایط کنونی همچنین آدم‌‌هایی مابه‌ازای بیرونی
دارند؟

همان‌طور که توضیح دادم این آدم و انگیزه‌‌هایش مهم نیست،
واکنش ما نسبت به این اتفاق مهم است. واکنش ما در حسن کسمایی تجلی پیدا می‌کند.

حسن کسمایی یک کارگردان است با رسالت این‌که فرهنگ
می‌سازد اما در روایت، به نقطه‌ای می‌رسد که داغ «خوک» را به جان می‌خرد و آنقدر
تنزل پیدا می‌کند که سکانس آخر دغدغه گرفتن سلفی با قاتل و مقتولی که دوست صمیمی‌‌اش
است را دارد!

این‌‌ها همه نشأت‌گرفته از تاثیر و فشاری بوده که فضای
مجازی در زندگی ما ایجاده کرده است. اتفاقا با این سلفی گرفتن به‌نوعی از او
انتقاد می‌شود چرا که با این حرکت خودش را زیر سوال برده و طنز ماجرا دقیقا همین
جاست. با این سلفی گرفتن، اثر از این شخصیت انتقاد می‌کند. فضای فرضی فیلم به سمتی
می‌رود تا حسن دست به چنین کاری بزند و از خودش در آن شرایط نابسامان سلفی بگیرد
مثل این‌که در تمام فیلم دغدغه آن را داشت که چرا قاتل دنبال من نمی‌آید؟ دقیقا در
چنین بزنگاه‌‌هایی است که ما باید به این کاراکتر بخندیم. ما به حسن کسمایی می‌خندیم،
تا جایی او را می‌پذیریم اما خیلی با او هم‌سو نیستیم، حتی رفته‌رفته از آن فاصله
می‌گیریم. در کل ما با خنده انتقاد می‌کنیم و تو به‌عنوان مخاطب طبیعتا به چیزی می‌خندی
که از آن دور هستی و فاصله داری.

فیلم «خوک» کمی رادیکال به نظر می‌رسد و مانی
حقیقی قشر روشنفکر را که حتی خودش برخاسته از آن است مورد انتقاد قرار می‌دهد، اما
آخر فیلم که حسن کسمایی نمی‌میرد و برگشتی به خانواده دارد کمی محافظه‌کارانه به
نظر می‌رسد!

برگشت حسن به خانواده آن‌هم با شرایطی که دارد به نظر شما
اتفاق موفقیت‌آمیزی است؟ حسن در همان سکانسی که کنار جنازه دوستش سلفی می‌گیرد تمام
می‌شود و مرده به حساب می‌آید. آن خانواده دیگر چه خوشبختی می‌تواند داشته باشد؟
در پایان فیلم درست است که ماجرا‌‌ها تمام شده و همه چیز سر جای خودش برگشته، اما
آیا حسن هم سر جای خودش است؟ این شخصیت در بستر این داستان و اتفاقات آن نابود شده
است. به نظر من این دنیای آرمانی که شما از آن صحبت می‌کنید چندان هم آرمانی نیست.

حامد قریب

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است