عروسک‌های حسود و دون‌ژوان‌های حسود!

نمایش «صندوق ما راز داره» نوشته مهدی صفاری‌نژاد و با کارگردانی
نسیم یاقوتی، 27 خردادماه ساعت 19:30با شعار «نمایش‌های قدیمی ایرانی و عروسکی ایرانی
را دریابیم.» با تقدیم به استاد شیخ احمد خمسه‌ای خیمه‌شب‌باز به پاس سال‌ها تلاش برای
فرهنگ ایران زمین سنتی در سالن کوچک تالار محراب افتتاح شده است. رامین مسییبی، شادی
محمدی، علی‌رضا فتح‌علیان و نینا فرشادی
در این نمایش شصت دقیقه‌ای به‌عنوان بازیگر و
عروسک‌گردان حضور دارند.
در خلاصه «صندوق ما راز داره» آمده
است: «مهشاد دختر احمد آق خیمه‌شب‌باز بعد از فوت پدر و مادرش مجبور به ترک خانه اجاره‌ای‌اش
می‌شود. در این میان از طرف دلال‌ها پیشنهاد فروش عروسک‌ها به موزه‌های فرنگ را دارد
و او بین این پیشنهاد و ماندن در ایران مانده است و …» به بهانه این اجرا با مهدی
صفاری‌نژاد؛ نویسنده و نسیم یاقوتی؛ کارگردان این نمایش عروسکی گفت‌وگو کرده‌ایم
که در ادامه می‌خوانید.

نمایش «صندوق ما راز داره» نمایشی آیینی‌وسنتی و عروسکی است. معمولا
این نوع نمایش‌ها بسیار بر بداهه متکی هستند. آیا گروه با متن آماده تمرین‌ها رو آغاز
کردن یا به‌مرور و در پروسه تمرین‌ها از یک طرح کلی به این اجرا رسیدید؟

مهدی صفاری‌نژاد: نسیم یاقوتی؛ کارگردان ایده‌ای داشت
و بر اساس آن ایده، متن نگارش شد و گروهی تمرین کردیم اما به اجرا نرسید تا اینکه اتفاق
موزه کاشان افتاد. من متن را با راهنمایی‌های کار
گردان، کامل کردم و تمرین برای این اجرا در هجدهمین دوره جشنواره آیینی‌وسنتی شروع شد و به
نتیجه رسید.

چه میزان در این پروسه تمرینی بازیگران و گروه موسیقی هم ایده‌های خود
را مطرح می‌کردند؟

نسیم یاقوتی: در مورد موسیقی قبلا با رامین عبدالهی
اجرا داشتم و هردو به خواسته و نیازهای موسیقیایی کار واقف بودیم. به‌همین دلیل دو
الی سه هفته پیش از اجرا از او خواستم در تمرین‌ها ما را همراهی کند. همچنین چون از
مهارت و شناخت دوستان
گروه موسیقی از
این نوع کارها و تجربیاتشان آگاه بودم، در مورد موسیقی کار، دست
گروه را کاملا باز گذاشتم،
اما درباره بازی
گران باید بگویم تمرین
اولیه برای جشنواره از اوایل خردادماه سال گذشته آغاز شد و کم‌کم شیرازه کار بسته شد؛
اما به‌دلیل نداشتن نیمی از بازیگرها در هنگام اجرای عموم، به‌ناچار تمرینات رو از
ابتدا شروع کردیم و براساس آن چیزی که در تمرینات و اجرای جشنواره به آن رسیده بودیم،
کار را پیش بردیم. در این مدت همراهی آناهیتا نصیری؛ دستیار کار
گردان نمایش برای کار بسیار چشم‌گیر، مفید و
باارزش بود.

هر بازیگری به‌همراه خود ایده‌های اجرایی به نمایش وارد می‌کند.
تغییر بازیگر نسبت به اجرای جشنواره‌ای نمایش چه تغییری در جریان اثر به‌وجود آورد؟

نسیم یاقوتی: در پروسه جشنواره کمی با محدودیت بازیگر مواجه بودیم چون بازیگرانی که مدنظر من بودند،
درگیر پروژه‌های دیگری شده بودند و امکان دسترسی به آن‌ها را نداشتیم و برخی دیگر
هم گفتند به گروه می‌پیوندند اما این اتفاق نیفتاد. دوستان و همراهان عده‌ای را به
من معرفی کردند که از آن‌ها تست گرفتم و از افرادی را که به فضای ذهنی و کاری ما
هماهنگ بودند، دعوت به همکاری کردیم. از اجرای جشنواره‌ای نمایش ناراضی نبودم اما
زمانی‌که برنامه اجرای عمومی نمایش هماهنگ شد، دریافتم باید تغییراتی در گروه بازیگران
داشته باشم و باید به‌دنبال پیدا کردن بازیگر برای نقش دختران نمایش باشم. به کمک
آناهیتا نصیری، دستیارم در این نمایش، از دوستان جدیدی برای حضور دعوت کردم.

واقعا کار مهشاد و مبارک دشوار بود چون تغییر شخصیت‌ها در خاطره‌گویی‌ها
را هم برعهده داشتند. از سویی دی
گر مبارک
از کلماتی نامانوس هستند با تئاتر آیینی‌سنتی همچون «دون‌ژوان» استفاده می‌کرد که
کمی شرایط تئاتر را امروزی‌تر کرده بود. درباره این تغییر نقش‌ها و استفاده از
کلمات امروزی بگویید.

مهدی صفاری‌نژاد: به‌عنوان مخاطب، معتقدم مهشاد و
مبارک هم به‌خوبی نقش‌پذیر می‌شدند و هم روایتگران
خوبی بودند. معتقدم با حضور کارگردان و دستیار کارگردان خوب این نمایش، پروسه
تمرینی خوبی را سپری کرده‌اند. کلماتی همچون دون‌ژوان هم بداهه خود مبارک بود!

نسیم یاقوتی: کلمه دون‌ژوان ایده خود بازیگر بود و من
هم از ابتکارش خوشم آمد و مخالفتی نداشتم چون با شخصیت مبارک هماهنگ است. این‌
گونه خطاب کردن یوسف، مصداق خود مبارک
هست که ترسی ندارد، با کسی هم رودربایستی ندارد و حرفش را می‌زند فقط از صاحبش یک‌کم
حساب می‌برد!

موسیقی نمایش و متن بسیار درهم‌تنیده نشان می‌داد چراکه بسیار از موسیقی‌های
خاطره‌انگیز استفاده می‌شود و همچنین دیالوگ‌های ماندگاری در قالب موسیقایی به‌صورت
طنز از زبان مبارک می‌شنیدیم که در فضاسازی نمایش کارکرد داشت. این وجه هم از سوی
رامین عبدالهی در نظر
گرفته شد یا در
متن اصل وجود داشت
؟

نسیم یاقوتی: موسیقی نمایش‌های ایرانی و به‌ویژه
نمایش‌های تخت‌حوضی و سیاه‌بازی از یک‌سری نوستالژی مشخص برخوردار هستند که در
بسیاری از آثار غالبا تکرار می‌شوند و درایت و آ
گاهی آهنگ‌ساز ازاین‌جهت مهم است که به‌جا از آن‌ها استفاده کند. رامین
عبدالهی پیشنهادهای بسیار زیادی داشت و ما میان آن پیشنهادها گزینش کردیم و درواقع
سعی کردیم گزینه‌هایی را انتخاب کنیم که با کار هماهنگ باشد.

مهدی صفاری‌نژاد: موسیقی به‌خوبی نقش خودش را بازی می‌کند؛
یعنی علاوه‌بر فضاسازی و کمک به حس کار، نقش‌پذیر هم هست و گاه مانند کاراکتر‌های نمایش،
بازی می‌کند.

یکی از جذاب‌ترین بخش‌های نمایش رابطه مهشاد و مبارک بود. جنس این رابطه
هم کودکانه است و هم نوعی جدیت در رفتار مهشاد دیده می‌شود و شاهد حسادت توام با نگرانی
مبارک و حضوری همیش
گی او در کنار
مهشاد هستیم.
چگونه این رابطه عمیق و شیرین میان دو شخصیت را ساختید؟

مهدی صفاری‌نژاد: وقتی طرح قصه نمایش مشخص شد،
ابتدا مبارک را برادر بزر
گ‌تر مهشاد در
نظر گرفتم که نگران کارهای خواهر کوچک‌ترش بود. وقتی پیش رفتیم، کم‌کم این دو
شخصیت هم‌سن یکدیگر و هم‌بازی هم شدند اما وقتی دیدم مهشاد قرار است برادر خود را
ترک کند، برادر را داداش کوچک‌تر در نظر گرفتم و مبارک ساخته شد

نسیم یاقوتی: شاید جنس رابطه این دو نفر، مثل ارباب و صاحب باشد اما جنس رابطه به‌گونه‌ای است که
تنها بچه‌های حوزه تئاتر عروسکی و همچنین خالقان این قصه‌ها، آن را درک می‌کنند.
خود من وقتی در کنار عروسک‌هایم صحبت می‌کنم، به‌قدری آن‌ها ساکت و با دقت به حرف‌هایم
گوش می‌کنند که با دقت حرفی می‌زنم تا به برخی از آن‌ها حرف‌های من برنخورد! حسادت
مبارک کاملا طبیعی است چون مهشاد از کودکی با مبارک بزرگ شده است و اصلا دوست
ندارد هیچ‌کس به او نزدیک شود. هم‌زمان با این مسئله که مهشاد می‌خواهد عروسک‌ها
را به موزه بسپارد هم مشکل دارد چون تمام عروسک‌ها دوست دارند پیش مهشاد باقی
بمانند. آن‌ها متوجه نیستند که عروسک‌هایی قدمت‌دار هستند و حیف است تنها برای اجراهای
عروسکی از آن‌ها استفاده شود و موزه برای آن‌ها مناسب‌تر است چون هم سالم‌تر می‌مانند
و هم آدم‌های دیگر در بازدید از موزه می‌توانند از تاریخچه آن‌ها مطلع شوند. از
سویی دیگر عروسک‌های جوان‌تر می‌توانند جای این عروسک‌ها را بگیرند تا بیشتر از
این خراب نشوند.

در جریان نمایش شاهد هستیم که
مبارک بارها از عروسک به انسان و از انسان به عروسک تبدیل می‌شود.
چه
تمهیدی داشتید که این زنده بودن به‌راحتی از سوی مخاطب هم پذیرفته می‌شود؟

نسیم یاقوتی: در باور افرادی که چه در حوزه عروسک‌سازی
و چه عروسک‌
گردانی فعالیت می‌کنند و قلبا درگیر
این حوزه هستند، عروسک‌ها زنده هستند. در خلوت ما نه‌تنها مبارک که تمام عروسک‌ها
زنده هستند اما چون مبارک طنازی خاص خود را دارد و بسیار وراج است، کمی او را عمیق‌تر
دوست داریم. وقتی غمگین می‌شویم و با عروسک‌هایمان صحبت می‌کنیم، حس می‌کنیم با ما
هم‌دردی می‌کنند و سبب می‌شوند راه‌کارهایی که باید به ذهنمان می‌رسید و نرسیده
است، به ذهنمان برسد. عروسک‌ها کاملا برای ما زنده هستند و من به لطف مهدی صفاری‌نژاد
توانستم این زنده بودن را نشان دهم. در نمایش ما چون مبارک شیرین‌زبان است و با
مهشاد بزرگ شده است، این فرصت را دارد که در قصه ما زنده باشد. برای این‌که
مخاطبان این وجه از نمایش را باور کنند، اصرار داشتم در تنهایی مهشاد و عروسک‌هایش،
مبارک زنده باشد درنتیجه در تمام لحظاتی که افرادی غیر از اعضای خانواده مهشاد را
می‌بینیم، مبار را عروس می‌بینیم. حتی در اغلب مواقع به‌گونه‌ای مبارک عروسکی را
نشان می‌دهیم که انگار خود مهشاد عروسک‌گردانی او را برعهده دارد و انگار او حرف
دل خود را از زبان مبارک می‌زند. وقتی در اواخر داستان و سر عقد یوسف و مهشاد،
مبارک بازیگر پیش یوسف می‌آید و از او می‌خواهد به عروس زیرلفظی بدهد. یوسف مبارک
را نمی‌شناسد و وقتی می‌فهمد او همان عروسک دست‌کشی‌ای است که دیده است، تعجب می‌کند
اما مبارک به او می‌گوید وقتی عضو خانواده آن‌ها شده است، باید او را به‌صورت
انسان ببیند. وقتی یوسف وارد این خانواده شده است، می‌تواند حس‌های دختری که با او
ازدواج کرده است را درک کند و با شخصیت‌های عروسکی و خصوصا مبارک بهتر ارتباط
برقرار کند و زبان او را می‌فهمد. شاید این زنده بودن و بزرگ‌سال بودن مبارک، به مخاطب
کمک کند تا دریابد در ذهن ما، چه می‌گذرد.

البته این ارتباط درنهایت به یک غم بزرگ خاتمه پیدا می‌کند. چرا این
فراق را در نمایش در نظر
گرفتید؟

نسیم یاقوتی: مبارک جزء عروسک‌های خود مهشاد نیست و
یادگار پدر او است و لاجرم به‌خاطر قدمتش بهتر است در جایی مناسب همچون موزه
کاشان، نگهداری شود، اما کاملا قبول دارم که پایان نمایش تلخ است. شاید این حس را بچه‌های
عروسکی و مخصوصا عروسک‌سازها بیشتر درک کنند؛ شما یک عروسک را ذره‌ذره
می‌سازید، تمام علاقه، مهارت و آموخته‌هایتان
را به‌کار می‌گیرید و با هرلحظه‌اش نفس می‌کشید اما در پایان، باید آن عروسک تحویل
به صاحبش که همان سفارش‌دهنده عروسک است، بشود.
حتی با گذشت سالیان زیاد از این شغل هنوز هم عروسک‌سازها
هربار که عروسکی را تحویل کسی می‌دهند، انگار یک تکه از وجودشان را بدرقه می‌کنند
و این کار واقعا تلخ است. در پایان نمایش می‌خواستم حس مهشاد که به‌شدت با حس تنها
ماندن مبارک شباهت دارد، دیده شود.

مهدی صفاری‌نژاد: مبارک، پیام‌آور شادی است و در
خانه مهشاد حضور داشته است و با او بزر
گ شده
است. در مهشاد با مبارک برنامه اجرا می‌کرد و مهشاد این آثار را می‌دید و با هم
دوست‌های نزدیکی هستند. جبر روزگار سبب شده است که این دو از هم جدا شوند و طبیعتا
این اتفاق برای مهشاد هم بسیار دشوار است. از سویی دیگر چون مبارک پیام‌آور و نماد
شادی مملکت ما است، با رفتن او، بخشی از شادی مهشاد هم گرفته می‌شود اما اگر مبارک
را به موزه‌ای در خارج از ایران می‌سپرد، شادی بیشتری را از دست می‌داد. درنتیجه
عروسک‌هایش را به موزه کاشان می‌سپارد چون نمی‌خواهد پول‌دار باشد اما میراث فرهنگی‌اش
را فرنگیان با خود ببرند. وقتی مبارک را به موزه کاشان می‌دهد هم شادی‌اش از بین
می‌رود و نمایش همچون روزگار خودمان تلخ می‌شود.

یکی دیگر از جذابیت‌های نمایش، شوخی‌های مبارک با مخاطبان است که حتی
نویسنده را هم از لطف خود محروم نمی‌کند. البته بداهه‌
گویی از شیوه‌های نمایش ایرانی است و
بسیار به تعامل مخاطب و بازیگر کمک می‌کند. آیا این بخش کاملا بداهه پیش رفته است
یا در متن کد
گذاری‌هایی هم صورت گرفته
بود؟

مهدی صفاری‌نژاد: یکی از خاصیت‌های مبارک این است که در بخش‌هایی که نیاز است، با مخاطب ارتباط
برقرار کند و بدون واسطه با آن‌ها مواجه می‌شود و اصولا این بخش یکی از ویژگی‌های
نمایش ایرانی است. بخشی از شوخی با نویسنده را نوشته بودم و قرار بود در شب‌هایی
که در سالن حضور دارم، این بخش را کامل کند. او خاصیت‌های ویژه‌ای همچون مو و قد
بلند مرا در نظر گرفته است! واقعا بازیگر نقش مبارک، ذهن خلاقی دارد و بداهه‌گوی
خوبی است.

نسیم یاقوتی: این بخش‌ها از پیش تمرین شده‌اند!
البته شیطنت‌های او در پروسه تمرین اتفاق افتاد و من برای شیطنت‌هایش متاسف هستم
اما کار
گردان باید دست مبارک را باز بگذارد
و تنها در بخش‌هایی باید او را کنترل کند. نمی‌توان به مبارک گفت چه بکند و چه
نکند!

شما نمایش را در بحبوحه برگزاری جام جهانی و سالن کوچک محراب اجرا می‌کنید که چندان
زمان مناسبی برای ا
جرای تئاتر محسوب
نمی‌شود
. چه شد که این زمان را برای اجرای اثر انتخاب کردید؟

نسیم یاقوتی: از سوی تالار محراب این زمان را به ما پیشنهاد
دادند و چون من اهل فوتبال نیستم و در جریان بر
گزاری جام جهانی نبودم، پذیرفتم
در این زمان نمایش را ا
جرا کنم!

زوم:

مهدی صفاری نژاد: میراث فرهنگی دقیقا کجایی

از زمانی‌که ایده نگارش نمایشنامه «صندوق ما راز داره» به
ذهنم رسید تا امروز که نمایش به اجرا رسیده است، این دغدغه را دارم: «سازمان محترم
میراث فرهنگی! توکجایی! دقیقا کجایی؟!» بخش بزرگی از میراث فرهنگی سرزمین ما همین
عروسک‌ها و نمایش‌های شادی‌آور ایرانی هستند؛ نمایش‌های ما مثل بناهای تاریخی
هستند و هیچ‌چیز از تخت‌جمشید کم ندارند هرچند سازمان میراث‌فرهنگی عزیز ما از تخت‌جمشید
هم چندان مراقبتی نمی‌کند! 9 روز از اجرای ما گذشته است، دوستان تئاتری برای دیدن
نمایش ما آمده‌اند اما حتی یکی از دوستان در سازمان میراث‌فرهنگی برای دیدن نمایش
به محراب نیامده است! دوستانی که در بخش میراث ناملموس سازمان میراث‌فرهنگی فعالیت
می‌کنند، کجا هستند؟! موزه‌های ایران خاک می‌خورند و می‌گوییم اشکالی ندارد اما
کجاست موزه عروسک‌ها؟!

جامعه‌شناسی هشت مورد نام برد که با آن‌ها می‌توانیم شادی
پایدار داشته باشیم اما هیچ‌کدام را نداریم.

مینا صفار