آن صحنه‌های شگفت‌انگیز

معمولا نخستین مواجهه مخاطب با تئاتر، صحنه نمایش است که در
بدو ورود می‌تواند او را مسحور کند یا حس کنجکاوی‌اش را برانگیزد و یا حتی هیچ حسی
در او به‌وجود نیاورد و مخاطب بدون هیچ حسی به تماشای نمایش بنشیند. در این گزارش
به برخی از طراحی‌صحنه‌های عظیم و یا مینیمال و متفاوت اشاره می‌کنیم.

4500 لیتر آب و سن خشک تالار وحدت

هر زمان بخواهیم درباره تئاتر حرف بزنیم، باید سخن را از
دکتر علی رفیعی آغاز کنیم. آخرین کاری که این هنرمند روی صحنه برد، «خاطرات و کابوس‌های
یک جامه‌دار از زندگی و قتل میرزاتقی‌خان فراهانی» نام داشت که در زمستان سال94
گرمابخش تئاتر ایران شد.

دکتر رفیعی که این نمایش را یک‌بار سال۵۶ در سالن اصلی مجموعه
تئاتر شهر اجرا کرده بود، این‌بار تالار وحدت را انتخاب کرد تا در مقام نویسنده،
کارگردان و طراح، این اثر بسیار جذاب را روی صحنه ببرد.

طراحی صحنه این نمایش را خود دکتر رفیعی برعهده گرفته بود
چراکه معتقد است طراحی صحنه از اجرا جدا نیست و از زمان خوانش متن، باید طراح دکور
هم در تمرین‌ها حضور پیدا کند.

زمانی‌ که مخاطب به تالار وحدت وارد می‌شد، با دکوری عظیم و
خلاقانه مواجه می‌شد که او را مسحور می‌کرد؛ صحنه‌ای عظیم که کف آن با 4500 لیتر
آب پوشیده شده و نماد حمام فین کاشان بود. البته این طراحی کار بازیگران را هم
بسیار دشوار کرده بود چون دکور تغییر نمی‌کرد و تمام بازیگران در شرایطی که در آب
بودند، به ایفای نقش می‌پرداختند!

تالار وحدت پیش از این، چنین اتفاقی را تجربه نکرده بود و
نکته جالب‌توجه این بود که این حجم از آب، هیچ آسیبی به سن تالار وحدت وارد نکرده
بود چراکه دکتر رفیعی در کنار طراحی این اتفاق بدیع، تمام نکات ایمنی برای سالم
ماندن سن در زیر 4500 لیتر آب را لحاظ کرده بود.

یکی دیگر از کارگردان‌هایی که خودش طراحی‌صحنه نمایش‌هایش
را برعهده می‌گیرد، مصطفی کوشکی است که در این گزارش به بررسی طراحی‌صحنه چهار
نمایش او؛ یعنی «رویای یک شب نیمه تابستان»، «باید شیشه را می‌لرزاند»، «رومولیت»
و «رومئو و ژولیت» می‌پردازیم. «رویای یک شب نیمه تابستان» یکی از خیال‌انگیزترین
نمایشنامه‌های شکسپیر محسوب می‌شود که در قالب کمدی نوشته شده است. در این نمایش
با اوج فانتزی و حضور کمیک خدایان مواجه هستیم.

معضل ظاهر و غیب کردن بازیگر!

«رویای یک شب نیمه تابستان» نوشته شکسپیر و با کارگردانی
مصطفی کوشکی تابستان و زمستان95 با تغییراتی اندک روی صحنه رفت اما دو چیز در این
نمایش یکسان بود؛ طراحی‌صحنه جادویی و افسانه‌ای و گریم فانتزی! نکاتی که در
اجراهای ما چندان در نظر گرفته نمی‌شود.

مصطفی کوشکی برای این‌که بتواند فضای فانتزی نمایش را بسازد
و شخصیت‌های اساطیری اثر را همان‌گونه که شکسپیر نوشته بود، بموقع غیب و ظاهر کند،
از ترامبولین استفاده کرده بود و روی سقف دکور، حفره‌ای قرار داده بود که بازیگران
به‌راحتی غیب شوند!

هرچند این ایده‌های جالب‌توجه کوشکی، معضلاتی را هم به‌دنبال
داشت چراکه بازیگران ما چندان توانایی استفاده از ترامبولین را ندارند و به‌دلیل
بی‌احتیاطی خود و یا سایر بازیگران، آسیب می‌دیدند!

مصطفی کوشکی این شیوه را پیش گرفت تا بتواند بدون استفاده
از تکنولوژی که مخاطب را به یاد سینما می‌اندازد، واقعا افراد را غیب و ظاهر کند.

هیولایی به نام صحنه

در همان دورانی که «رویای یک شب نیمه تابستان» با فضایی
فانتزی روی صحنه بود، مصطفی کوشکی نمایش کاملا رئال «باد شیشه را می‌لرزاند» نوشته
مهدی کوشکی را هم اجرا کرد!

جالب این‌جاست که مصطفی کوشکی در این نمایش هم خلاقیت را
کنار نگذاشت و نمایش را با دکوری متفاوت روی صحنه برد. اتفاق‌های نمایشنامه «باد
شیشه را می‌لرزاند» در سه طبقه از یک ساختمان می‌گذشتند و کوشکی تصمیم گرفت سازه‌ای
دایره‌ای شکل بسازد و این دایره را به سه قسمت تقسیم کند. درنتیجه ارتفاع به سطح
آمده بود و طبقات ساختمان همگی روی یک دایره بود و هر زمان قرار بود از طبقه‌ای به
طبقه بعدی نقل مکان کنیم، بازیگر، سازه را می‌چرخاند و طبقه مورد نظر مقابل چشم
تماشاگر جان می‌گرفت!

کوشکی که همواره از طراحی صحنه به اجرا می‌رسد، می‌خواست سرگیجه‌ای
که کاراکترهای نمایش به آن دچار هستند و بخشی از آن را به تماشاگر منتقل می‌کنند، با
این طراحی بیشتر مشخص شود. همچنین او با این سازه، صحنه را به کاراکتری هیولامانند
یا ماشینی تبدیل شود که کاراکترها را آزار دهد؛ در قسمتی از نمایش می‌بینیم که این
صحنه دوار، به‌دنبال کاراکترها می‌دود و ترسی را در شخصیت‌ها به‌وجود می‌آورد.

کوشکی با هوشمندی تمام «باد شیشه را می‌لرزاند» و «رویای یک
شب نیمه تابستان» را طی یک دوره اجرایی در تئاتر مستقل تهران روی صحنه برد تا دو وجه
متفاوت از گروه خود را به مخاطب نشان دهد!

بازیگری با طعم مرگ

اما سال گذشته مصطفی کوشکی یکی دیگر از متون شکسپیر را برای
اجرا انتخاب کرد که برخلاف «رویای یک شب نیمه تابستان»، متنی بسیار اجراشده محسوب
می‌شد؛ «رومئو و ژولیت»!

در این اجرا هم کوشکی باز مخاطب را با سازه‌ای غریب مواجه
کرد؛ سازه‌ای باریک و طولانی که در ارتفاع بسیار زیادی از سطح زمین قرار گرفته بود
و بازیگران روی آن بازی‌های بسیار پر اکتی داشتند. بسیاری معتقد بودند که اگر
بازیگران «رویای یک شب نیمه تابستان» با خطر آسیب‌دیدگی دست‌وپنجه نرم می‌کردند،
بازیگران «رومئو و ژولیت» با مرگ مواجه شده‌اند!

با وجود استقبال بسیار خوب مخاطبان، مصطفی کوشکی پرونده
«رومئو و ژولیت» را بست و حدود یک سال بعد؛ یعنی اوایل سال97 با همراهی هستی
حسینی؛ دیگر کارگردان این گروه، «رومولیت» را به روی صحنه آورد.

آن افرادی که نگران جان بازیگران اجرای پیشین بودند، زمانی‌که
با «رومولیت» مواجه شدند، دریافتند که اصلا شرایط فرقی نکرده است!

با وجود این‌که هم نمایش و هم طراحی‌ها دستخوش تغییر شده
بودند اما باز هم خطر مرگ واقعا بازیگران را تهدید می‌کرد چراکه دکور نمایش جدید
سازه‌ای عظیم و 15متری بود که بازیگران را در خود جای می‌داد و هر بلایی که می‌خواست
سر آن‌ها می‌آورد. برخی صحنه‌ها همچون چرخانده شدن بازیگر بسته‌شده با سرعت حول
محور سازه، بازی روی سقف سازه که 15متر از روی زمین فاصله داشت و… واقعا سبب می‌شد
نفس تماشاگر بند بیاید!

درواقع صحنه در نمایش‌های مصطفی کوشکی موجودی است که می‌تواند
در قصه تاثیرگذار باشد. حتی این موجود آدم‌های قصه را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. در
«رومولیت» ابتدا می‌بینیم سازه همچون گهواره یا مأمن ژولیت عمل می‌کند اما در جریان
نمایش شاهد هستیم این سازه تبدیل به یک هیولا می‌شود و در پایان به دیگ جن‌ها و جادوگرهای
نمایش تبدیل می‌شود!

یکی دیگر از طراحان صحنه بسیار پرکار این
روزهای تئاتر، سعید حسنلو است که در این گزارش به دو نمایش «ماکوندو» و «سماعی‌زاده»
او پرداخته‌ایم.

«ماکوندو» خیالی روی صحنه جان گرفت

نمایش «ماکوندو» بهمن‌ماه سال گذشته در تماشاخانه پالیز روی
صحنه رفته بود. این نمایشنامه را آرش پارساخو براساس داستانی از گابریل گارسیا مارکز
نوشته بود و آزاده انصاری کارگردانی آن را برعهده دارد و سعید حسنلو در این نمایش
در نقش مشاور صحنه حضور داشت.

در این نمایش، فضایی به‌شدت فانتزی دیده می‌شد که این فضا
با طراحی بسیار خوبی مخاطب را در فضای شهر خیالی ماکوندو که ساخته ذهن مارکز است، قرار
می‌دهد. جالب این‌جاست که نام ماکوندو؛ این شهر خیالی بر در و دیوار شهرهای کلمبیا
همه جا دیده می‌شود.

خود مارکز خاطره‌ای را از سال‌های دهه۷۰ میلادی که همه جا صحبت
از «صد سال تنهایی» بود، نقل می‌کند که در سفری به کوبا با عده‌ای از روستاییان آن‌جا
به گفت‌وگو می‌پرداخته است که از او در مورد شغلش می‌پرسند که مارکز می‌گوید نویسنده
است و «صد سال تنهایی» را نوشته است. آن وقت همه یک صدا می‌گویند: «ماکوندو»

طبق اطلاعاتی که از رمان «صد سال تنهایی» نوشته مارکز به‌دست
می‌آید، ماکوندو شهرک گرمسیری کوچکی است که از سویی با باتلاق و از سوی دیگر با رشته‌کوهی
احاطه شده است.

درنتیجه در طراحی‌صحنه نمایش می‌بینیم در سمت راست صحنه یک قایق
هست و دو هنرمند در آن مستقرند که هر دو برای این نمایش بی‌کلام، صداسازی می‌کنند،
مارکز در سمت چپ پشت میز کارش نشسته است. ته صحنه که محل زندگی مرد یا پلایو هست،
در جلوی صحنه، حیاط خانه که در آن مرد بالدار فرود آمده و در همان جا نیز گرفتار می‌ماند.

این مدل طراحی‌صحنه هم سبب می‌شود تمام اتفاق‌های نمایشی در
معرض دید مخاطب باشد و هم فضایی جزیره‌گون به نمایش می‌دهد که با فضای ماکوندوی
خیالی همگون است.

قتل جای دیگری اتفاق افتاده است

اردیبهشت‌ماه سال گذشته، تئاتر باران میزبان نمایش «سماعی‌زاده»
با نویسندگی و کارگردانی رضا بهاروند بود و طراحی‌صحنه نمایش هم بر عهده سعید
حسنلو قرار گرفت.

مخاطب در نخستین مواجهه با نمایش، با طراحی‌صحنه‌ای بسیار
رئال مواجه می‌شد؛ تمام وسایل یک خانه دانشجویی اما در این میان نکته‌ای توی ذوق
مخاطب می‌زد؛ دیوارهای این منزل رئال، از کاشی‌های روی هم چیده شده تشکیل شده بود
که چندان با فضای واقع‌گرای نمایش هم‌خوانی نداشت اما به‌مرور این کاشی‌ها کارکرد
جالبی پیدا می‌کردند، شیدا خلیق که نقش دختری که به دست مادرش کشته شده را بازی می‌کرد،
این کاشی‌ها را با ترتیبی که مخاطب دلیل آن را نمی‌فهمد، روی زمین می‌چیند تا
دستشویی خانه که محل قتل اوست در تمام فضای خانه تسری یابد و هم‌زمان با مونولوگ
شیدا خلیق و روایت قتل دختری سه‌ساله توسط مادرش، صحنه قتل هم بازسازی شود!

این خلاقیت یکی از جذاب‌ترین نکات نمایش بسیار خوب «سماعی‌زاده»
بود.