خودم را کمدی‌ساز نمی‌دانم

محمدحسین لطیفی جزو کارگردان‌‌هایی به
حساب می‌آید که وزنه سینمایی و تلویزیونی‌‌اش هر کدام به‌نوعی سنگین است و جای بحث
دارد، گرچه گاهی آثاری ساخته که نتوانسته رضایت مخاطب را جلب کند اما همین هم به‌خاطر
آن بوده که خودش توقع مخاطب را بالا برده است. لطیفی در سینما شاید خیلی پرکار
نبوده اما «خوابگاه دختران»، «روز سوم»، «عینک دودی»، «توفیق اجباری» و… هر کدام
جزو آثار مهم و خاطره‌‌انگیز سینمای بعد از انقلاب به شمار می‌روند. با محمدحسین
لطیفی که این روزها «به وقت خماری» را روی پرده سینما دارد به گفت‌وگو
نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

فارغ از فعالیت‌تان در تلویزیون، تنوع ژانر و
قصه در آثار سینمایی شما بسیار محسوس است، «روز سوم» را در ژانر دفاع مقدس می‌سازید،
«عینک دودی» و «توفیق اجباری» را در ژانر کمدی و حتی ملودرام‌‌های عاشقانه‌ای که
ساختید. ظاهرا تجربه ساخت فیلم در ژانر‌‌های مختلف را به تمرکز روی یک ژانر و فضا
ترجیح می‌دهید. حالا که کولاژ متنوعی از ژانر‌‌ها در کارنامه خود دارید نمی‌خواهید
روی یک ژانر انرژی خود را متمرکز کنید؟

کارگردانی که می‌نویسد را فکر می‌کنیم مولف است در حالی که
بعضی کارگردانان حس مولف بودن در کار‌هایشان مشهود است. از این نکته که بگذریم و
آن را کنار بگذاریم، من قبل از کارگردانی، سابقه طراحی صحنه، گریم، نویسندگی و…
را در سینما داشتم اما وقتی به حوزه کارگردانی وارد می‌شوم، سعی می‌کنم کاملا حرفه‌ای
برخورد کنم. یک کارگردان حرفه‌ای یعنی کسی که حرفه‌‌اش کارگردانی است باید توانایی
فیلمسازی در ژانر‌‌های مختلف را داشته باشد به همین دلیل سعی می‌کنم همواره این
تنوع را در ساخت آثارم لحاظ کنم. محدودیتی برای خودم قائل نمی‌شوم حتی حاضرم به
سراغ ساخت یک فیلم فانتزی، تخیلی و علم‌گرا بروم یا حتی فیلم کودک، البته از کار
کودک بیشتر می‌ترسم چرا که سخت است و به‌خاطر همین کمتر به آن سمت حرکت کرده‌ام.

شما در زمینه ساخت آثار کمدی آن‌هم از نوع قصه‌گو
با دو کار «عینک دودی» و «توفیق اجباری» خودتان را ثابت کردید و حالا با فیلم «به
وقت خماری» خواستید دوباره در این ژانر فعالیت کنید. باتوجه به این پیشینه تا چه
اندازه خودتان را کمدی‌ساز می‌دانید؟

من خودم را کمدی‌ساز نمی‌دانم، در کارهای جدی که ساختم هم
شخصیت‌‌هایی وجود داشته که در آن فضای سخت و سنگین توانسته‌اند لحظات مفرحی را
ایجاد کنند. اما نکته‌ای درخصوص سینمای کمدی و قصه‌گو گفتید که مدتی است من نیز
درباره آن تعمق می‌کنم. به نظرم مخاطب ما حوصله‌‌اش بسیار کم است و انگار دیگر در
سینمای کمدی به‌دنبال قصه نیست و فیلم‌هایی با چند موقعیت سنجاق‌شده پشت سر هم با
خط داستانی ساده، در حال حاضر به نسبت فیلم‌های کمدی که یک حرفی پشت آن است موفق‌تر
عمل می‌کنند. ما برترین‌‌های این عرصه را کسانی مثل چارلی چاپلین می‌دانیم؛ کسی که
تمام غم‌‌ها در آثار او نهفته است و به زبان طنز و به‌شکلی قصه‌گو بیان می‌شود. از
همین رو مدت‌‌هاست به این مسئله فکر می‌کنم که دلیل اجتماعی و روانی آن چیست که
مخاطب ما به این سمت و سو حرکت کرده است. سینمای آمریکا هم کمی به این سمت سوق
پیدا کرده اما نه به این اندازه، آن‌ها کماکان قصه‌گو هستند ولی کمی حرفه‌ای و قوی‌تر.

کمدی قصه‌گو آنچنان دیگر در سینمای ما وجود
ندارد و حتی فیلم‌های کمدی بیشتر به سمت اسلپ‌استیک می‌روند. خود شما چقدر نسبت به
این نوع سینمای کمدی دافعه دارید؟

من معتقدم جامعه حق خودش را برمی‌دارد. من همچنان در حال
تحلیل این وضعیت هستم اما به نظرم حتما نیاز جامعه سبب شده که سینما به این سمت و
سو حرکت کند، باید ببینیم چه اتفاقی در جامعه افتاده است. من نسبت به هیچ کس و هیچ
فیلمی دافعه ندارم شاید آن کارگردانی که این فضا را تجربه می‌کند مخاطب را بیشتر
می‌شناسد و حتی در این حوزه توانمند‌تر باشد اصلا منظورم این نیست که برای پوشاندن
ضعف‌‌ها به سمت این نوع فیلمسازی رفته است. اگر قرار باشد روزی محمدحسین لطیفی هم
به این سمت حرکت کند باید آن را بلد باشد. من باید پیشرو‌تر از مخاطب باشم و آن
فضا را درک کنم. البته درباره این مسئله نکته دیگری هم وجود دارد و آن بحث تبلیغات
است که عده‌ای به‌شکل سنجیده آن را پیش می‌برند، نمی‌خواهم از فیلمی نام ببرم اما
برخی فیلم‌ها با وجود آن‌که تماشاگر ناراضی از سالن بیرون می‌آید باز مخاطب خود را
دارد، باید ببینیم برخی در تبلیغات چگونه آگاهانه عمل می‌کنند. صندلی سینما باید
پر شود حالا یا با فیلم من یا با فیلم دوست من.

چطور شد به سراغ فیلمنامه‌ای مثل «به وقت خماری»
رفتید، روایت قصه‌ای پرپرسوناژ آن‌هم در یک لوکیشن برای یک کارگردان چالش بزرگی به
حساب می‌آید و شاید خیلی کارگردانان به ساخت چنین فیلمنامه‌ای تن ندهند؟

«به وقت خماری» برایم یک زورآزمایی بود. نمی‌خواهم مثال
بزنم چون این فیلم‌ها ربطی به هم ندارند اما بنا بر شاخصه‌‌هایی که شما گفتید یعنی
همان تعدد پرسوناژ و تک‌لوکیشن بودن، فیلم‌های اندکی چون «اجاره‌نشین‌ها»، «مهمان
مامان» و… در چنین فضایی ساخته شدند. کارگردانی این‌گونه آثار کار بسیار دشواری
است شاید به‌ظاهر آسان به نظر برسد اما بسیار بسیار کار سختی است. این را من می‌گویم
که تجربه ساخت «روز سوم»، «نردبان آسمان» را داشتم. کار کردن و به نتیجه رسیدن با
14بازیگر حرفه‌ای که هر کدام محلی از اعراب دارند، در 95دقیقه و آن‌هم در یک
لوکیشن، کار بسیار سختی است. خواستم این فضا را نیز تجربه کنم تا ببینم می‌توانم
از پس آن بربیایم یا نه. بنا به نظر دوستان و خودم اعتقاد دارم که از پس آن
برآمدم. البته نقص همیشه وجود دارد اما این‌که بتوانی با نمره قبولی بیرون بیایی
بسیار مهم است.

از دو فیلم «اجاره‌نشین‌ها» و «مهمان مامان»
گفتید، اتفاقا می‌خواستم در ادامه بپرسم این نوع فیلم‌ها در ایران بیشتر به سینمای
داریوش مهرجویی نزدیک است. خودتان تا چه اندازه «به وقت خماری» را نزدیک به این
نوع سینما می‌دانید و فکر می‌کنید این فیلم نیز می‌تواند ماندگار شود؟

داریوش مهرجویی استاد من است و من سینمای او را بسیار دوست
دارم. به نظرم وجه اشتراک این فیلم‌ها همان دردی بوده که زیر این همه شلوغی پنهان
است. «مهمان مامان» یک سینمای بسیار ساده است که چندان بر مبنای قصه هم جلو نمی‌رود
اما ما می‌بینیم با تبحر آقای مهرجویی لایه‌‌های پنهان احساس آدم‌‌ها نمایش داده
می‌شود. «اجاره‌نشین‌ها» فیلم بسیار شلوغی است و هر لحظه حادثه‌ای رخ می‌دهد و
شخصیت‌‌های مختلف به چالش کشیده می‌شوند. نمی‌توانم بگویم «به وقت خماری» به «اجاره‌نشین‌ها»
نزدیک‌تر است اما به‌لحاظ اجرایی با آن غرابت‌‌های بیشتری دارد تا فیلم «مهمان
مامان». واقعا وجه تشابه این فیلم‌ها آن‌قدر زیاد نیست که بخواهیم باهم قیاس‌شان
کنیم. به نظرم داریوش مهرجویی با ساخت «اجاره‌نشین‌ها» شاخ غول را شکسته است کما
این‌که بهرام بیضایی نیز در «مسافران» به گونه‌ای دیگر خودش را ثابت کرده است. چنین
موقعیتی برای خود کارگردان یک چالش به حساب می‌آید تا بفهمد چه اندازه توانایی آن
را دارد که یک قصه را در محیط و زمانی محدود تعریف کند و مخاطب خود را بخنداند یا
بگریاند.

کمدی چه در ایران و چه در سینمای جهان جزو ژانر‌‌های
محبوب است و مخاطب آن به‌مراتب از فیلم‌های اجتماعی خوب ما نیز بیشتر است، چقدر
این مسئله یعنی مخاطب و گیشه در گرفتن تصمیم برای ساخت فیلم «به وقت خماری» که یک
اثر کمدی است، دخیل بود؟

بگذارید یک نکته‌ای درباره فیلم «عینک دودی» بگویم. «عینک
دودی» در آن زمان یک‌میلیاردو120میلیون تومان با بلیت 320تومان، فروش داشت یعنی
رقمی حدود 40میلیارد امروز، اگر «عینک دودی» امروز ساخته می‌شد باز به آن فروش‌‌ها
دست پیدا نمی‌کرد. اگر «عینک دودی» امسال ساخته می‌شد و هم‌زمان با آن فیلم بی‌قصه‌ای
که صرفا موقعیت‌‌هایی کمدی را به‌هم وصل کرده اکران بود، باز آن فیلم دیگر بیشتر
فروش داشت چرا که زمانه مهم است. اما در کل در «به وقت خماری» احساس کردم این فیلم
موقعیتی را برای من ایجاد می‌کند تا حرف‌‌هایی که می‌خواهم را بزنم. در «عینک دودی»
می‌خواستم بگویم عینک‌‌هایمان را برداریم و بدون آن همدیگر را ببینیم، در «به وقت
خماری» موضوع مهم برای من این بود که ما مردم بدی نیستیم شاید باهم بحث کنیم اما
همگی در این خانه، پشت هم هستیم و فکر کردم آمدن یک روحانی با فرزندش که پلیس است
به این خانه که اعضای آن فکر می‌کنند خلافکار هستند می‌تواند موقعیتی جذاب باشد.

در این فیلم نقدهای اجتماعی و سیاسی در لحظه‌‌های
مختلف مطرح می‌شود، همان‌طور که در جامعه به‌وفور می‌بینیم یک خانواده خرده‌خلاف‌‌هایی
دارد و حتی نسبت به پلیس و روحانی گارد وجود دارد، به این قائل هستید که «به وقت
خماری» یک کمدی نقادانه است؟

یک مسئله‌ای را کاملا صریح بگویم. بزرگ‌ترین نقد ما که در
سینما مطرح شده است، چیست؟ نتیجه آن تا به حال چه بوده است؟ در جامعه‌ای که این
نقد‌‌ها در فضای مجازی به تند‌ترین شکل ممکن مطرح می‌شود. نقد ما تاثیری دارد؟ من
فقط می‌خواهم اثرم عاری از واقعیت نباشد، همین. برخی دوستان تصور می‌کنند فیلم
نقادانه‌ای ساختند اما با گذشت پنج سال می‌بینیم آن نقد هیچ تاثیری بر جامعه
نگذاشته است و صرفا آن فیلمساز به‌واسطه آن فیلم جزو قشر روشنفکرمآب می‌شود. فردی
دور فرد دیگر یک خط کشید و او را تهدید کرد که پایش را از خط آن طرف‌تر بگذارد
چنان می‌کند، دست آخر آن فرد خوشحال بود چون پایش را چند بار گذاشته بود آن طرف
خط، نقد در سینما نیز، همین وضعیت را دارد. وقتی ما نقدی را مطرح می‌کنیم یعنی فقط
چند بار پای‌مان را گذاشتیم آن طرف خط. در «به وقت خماری» خواستم بگویم حواستان
باشد ما مردم خوبی هستیم. آن روحانی را مثل همه نبینید، آن پلیس را آنقدر از
خودتان دور نبینید، یا کسی که یک ماشین جمع کردی فکر نکن چه خبر است. ما همه
ایرانی هستیم و باید همدیگر را دوست بداریم. ما باید در ابتدا نقد را از خودمان
شروع کنیم و این به‌مراتب بهتر است تا این‌که بخواهیم حکومت را نقد کنیم. من جزو
فیلمسازانی هستم که نقد را ابتدا از خودم و جامعه شروع می‌کنم و معتقدم اگر یک
جامعه‌ای به نقطه‌ای می‌رسد، تمام مردم در آن نقش دارند و مقصر هستند. بگذارید نقد
کنم؛ در جامعه‌ای که اگر یک بانک سود 26درصدی بدهد همه، پول‌هایشان را آن‌جا
سرمایه‌گذاری می‌کند و بعد کلاه مردم برداشته می‌شود این از طمعکاری خود مردم نشأت
می‌گیرد. عیبی ندارد من هم پشت تو می‌ایستم تا پولت را پس بگیری اما این‌که اقتصاد
مملکت با عدم کار و صرفا با دلالی به زیر کشیده شده است صرفا دولت مقصر نیست جامعه
هم ایراد دارد. باید ابتدا جامعه را ساخت و دریابیم که چه ایراداتی داریم.

«به وقت خماری» یک کمدی اجتماعی و خانوادگی است
اما لزوما از مخاطب خود قهقهه نمی‌گیرد و فقط یک فضای نسبتاً شیرین را ایجاد می‌کند،
چقدر این اتفاق تعمدی بوده است؟

کاملا تعمدی بود، من سریال «فرار بزرگ» را سال‌ها پیش ساختم
و به اندازه کافی قهقهه از مخاطب در خانه گرفتم. توانایی این کار را دارم اما در
این فیلم خواستم کاملا آگاهانه و عامدانه یک فضای سالم، خانوادگی و شریف را ایجاد
کنم که همچون زندگی گاهی خنده باشد و گاهی بغض!

در چیدن کست و انتخاب بازیگران «به وقت خماری»
14بازیگر اصلی وجود دارند؛ کستی متفاوت که به‌نوعی بازیگران آن نقش متفاوتی به‌نسبت
کارهایی که تا به حال از آن‌ها دیده‌ایم ایفا کرده‌اند؛ چطور به این سمت و سو
رفتید تا شمایل جدیدی از بازیگران ارائه دهید؟

در حال حاضر سه نسل حی و حاضر در سینما هستیم که زنده‌ایم و
در حال کار کردن هستیم؛ یک نسل امثال مهدی فخیم‌زاده، نسل بعدی ابوالفضل پورعرب، محمدحسین
لطیفی و… و درنهایت یک نسل جدیدتری مانند هادی کاظمی که من واقعا مایل بودم، این
سه نسل و از فضاهایی متفاوت در «به وقت خماری» کنار یکدیگر قرار بگیرند؛ از هنگامه
قاضیانی که بسیار لطف کردند و چقدر درست در جایگاه مادر خانواده قرار گرفتند و
بازی فوق‌العاده‌ای را ارائه دادند، مهدی فخیم‌‌زاده عزیزم و البته ابوالفضل
پورعرب و بقیه دوستان؛ خیلی علاقه‌مندم که اتفاقات سر صحنه به سمت کلیشه نرود، به
این معنی که بازی‌ها شبیه به نقش‌هایی قبلی بازیگران نباشد، درواقع مایلم جای آدم‌ها
را عوض کنم.

اگر بخواهیم صرفا کارهای کمدی شما را مورد توجه
قرار دهیم، در مقایسه با «عینک دودی» و «توفیق اجباری» که جزو کارهای خوب و
ماندگار این ژانر محسوب می‌شوند، «به وقت خماری» از چه جایگاهی برخوردار است؟

«عینک دودی» فیلم بسیار آگاهانه‌ای در زمان خودش بود و من
آن را خیلی دوست دارم، در مورد «توفیق اجباری» هم باید بگویم که با یک صداقت خاصی
وارد بازی شدم، صداقتی که خیلی ساده بود؛ این‌که ما در آن زمان از هر جای سینما در
حال ضربه خوردن بودیم، حتی از خودمان؛ یعنی همه ما چه از بیرون و چه از داخل
خودمان را می‌زنیم اما من دلم می‌خواست فضای سینما را تسهیل کنم، می‌خواستم بگویم
که همه ما مثل هم هستیم، ما هم خوبیم، چرا باید این‌قدر از هم بدگویی کنیم؛ می‌خواستم
زندگی و خانواده یک اهل سینما را در کار وارد کنم و این دلیل وجوبی ساخت «توفیق
اجباری» بود. به هر جهت «به وقت خماری»(که خیلی هم با این اسم موافق نیستم)
برگرفته از سال‌ها زجر ذهنی من است، این‌که مردمم چقدر در حال دور شدن از هم
هستند، چقدر در حال ملون شدنیم، چقدر روبه‌روی هم خوبیم و پشت سر برای هم می‌زنیم؛
این مسائل در وجود من نشست کرده است، برای همین نمی‌توانم الان راجع به این فیلم
نظر بدهم که چه جایگاهی دارد؛ شاید اگر عمری باقی باشد، بعد از ساخت دو،سه فیلم
دیگر به شما بگویم که در چه جایگاهی قرار می‌گیرد؛ این فیلم برگرفته از فشارهایی
است که من هم درگیر آن هستم، نه من که بسیاری از ایرانیان؛ که اگر کمی آگاهانه به
آن نگاه کنیم می‌بینیم مردممان خیلی در حال دور شدن از هم هستند؛ همه کس دیگری را
مقصر می‌دانند نه خود را و این خیلی برای ساختن یک کشور بد است.


ملیکا مومنی‌راد