ما تردیدکننده نبودیم | پایگاه خبری صبا
امروز ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۲۸
یادداشتی به قلم استاد هرمز علی‌پور؛

ما تردیدکننده نبودیم

استاد هرمز علی‌پور طی یادداشتی به معرفی و نقد مجموعه‌شعر «آن‌گونه که دانه‌های انگور» سروده مهدی مظاهری پرداخت.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری صبا، استاد هرمز علی‌پور نویسنده، معلم بازنشسته و شاعر معاصر ایرانی طی یادداشتی به بررسی و نقد مجموعه‌شعر «آن‌گونه که دانه‌های انگور» سروده مهدی مظاهری که به همت نشر مروارید چاپ شده، پرداخته است.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

«انتشارات مروارید در تازه‌ترین سری چاپ کتاب‌های شعر خود، اثری از مهدی مظاهری را به زیور طبع آراسته است. من به‌عنوان شاعر و مخاطبی جدی و پیگیر، از کارنامهٔ هنری پربار مهدی مظاهری، کم‌وبیش اطلاعاتی داشته‌ام. امروز تازه‌ترین اثر ایشان را در دست دارم، با عنوان یا نامی موزون: «آن‌گونه که دانه‌های انگور» ( مفعول مفاعِلن فعولن). اینک که دارم کتاب را به قصد معرفی آن می‌خوانم، یادم آمد که قبلا نیز مطلبی دربارهٔ ایشان به مناسبت انتشار آلبومی از غزل‌های‌شان با صدای سالار عقیلی نوشته‌ام. ضمن خوانش «آن‌گونه که دانه‌های انگور»، به صفحهٔ آخر نگاهی می‌اندازم و می‌بینم که شاعری با سنی کمتر از چهل‌سال چه کارنامه یا به‌قول امروزی‌ها، چه رزومهٔ درخور تأمل و تحسینی دارد. حضور نام‌هایی ارجمند که هرکدام، یادداشت‌ها و نقدهایی مستقل دربارهٔ شعر مظاهری نوشته‌اند، به‌جز نام من، همه، قابل اعتنا و اعتبارند. نام‌های درخشانی نظیر بهاالدین خرمشاهی، محمدعلی بهمنی، احمد پوری، اکبر اکسیر، ایرج زبردست، لیلا کردبچه، و… البته این امر، حسابش، از آنچه می‌خواهم بنویسم جداست. در این میان اما، چیزی به خاطرم رسید؛ اینکه تا به یاد دارم، بسیاری از شاعرانی که در زمینهٔ ترانه و غزل – حتی درخشان – آثاری داشته‌ و دارند، در عرصهٔ سپید، چندان آثار موفقی از آن‌ها دیده نشده یا تصور من چنین به یاد می‌آورد. البته با ظهور شاعران جوان غزلسرای معدودی، امری که داشت به شکل قاعده‌ای خود را نشان می‌داد، مانع از تعمیم‌پذیری این موضوع شد. اگرچه تتمهٔ عارضهٔ درک ناقص از تحول و حرکت نیما را می‌توان حتی، در بزرگسالانی از غزلگویان دید. بگذریم، اما تردیدی نیست که شعر سپید ما و حتی غزل معاصر، به مرحله‌ای رسیده که تعداد نحله‌ها و ژانرها و گاه بعضی ادعاها و مدعاها، رو به فزونی است، که البته در این تکثر و تکثیر و تنوع، هم محاسن و منفعت‌هایی هست و هم معایب و خسارت‌هایی که خود من می‌گویم به خود: متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست… و اصلا نمی‌خواهم به بحث‌های سبب‌ها و علت‌هایی ورود کنم که چه چیزی گاه حاکی از سبقت‌گرفتن غزل و… از سپید است یا می‌شود؟ من به شعر و شاعر کار دارم؛ من که عادت دارم یا دوست‌دارم قبل از خواندن یک مجموعه، فهرست کتاب را چند دفعه از نظر بگذرانم؛ این به من گاهی برای دل‌سپردن یا دل‌نسپردند به ادامهٔ کار کمک می‌کند.

کتاب مهدی مظاهری، با شعر «نسبیت» آغاز و با سرودهٔ «معنا» به پایان می‌رسد. در میانهٔ این دو عنوان، عناوینی به چشم می‌خورد که درواقع، معرف دغدغه‌های اندیشگی-هنری شاعرند. در نخستین شعر کتاب، یعنی «نسبیت»، و البته در دیگر شعرهای این مجموعه، آنچه از نظر ساختار، فیزیک قامت یا قامت فیزیکی این شعر و دیگر اشعار را بیش از همه به رخ می‌کشد، نوع تقطیع آن و آن‌‌هاست. تقطیع سالم و به‌هنجاری که در بسیاری از کتاب‌های به‌شدت فراوان این روزها و سال‌ها، اصلا جدی تلقی نمی‌شود. تقطیعی که بیانگر اِشراف شاعر بر نقش کلمه و سطر تا تکیه‌ها و تأکیدها در شعر است. بعد از تقطیع، آنچه شایان اهمیت و نگرورزی است، وجود ایجازی است که تنها محدود به چارچوب رعایت اقتصاد کلمه نیست؛ نوعی «ایجاز کیفی» یا «معنایی و گوهری» که در شعرهای سپید سال‌های اخیر اغلب از آن غفلت ورزیده شده و به اصطلاح از ساخت و ساحت لفظ و معنا رخت بربسته است. کتاب «آن‌گونه که دانه‌های انگور» از این نظر نیز موفق عمل کرده و مخاطب را با خود همگام و همکلام می‌کند. به عبارت دیگر، شاعر در کاربرد کلمه مقتصد است و  کار خبرنگاری و گزارشگری را به عهدهٔ کسانی می‌گذارد که در این پیشه تخصص دارند و نگاه‌شان به امور، ژورنالیستی است. از این نظر، مظاهری برای وقت خود و مخاطبی که به قول شبلی «حق اوست و اوست اصلا»، ارزش قائل است.

حالا که کم‌وبیش با نگاه شاعر آشنا شده‌ام، اجازه بدهید بگویم: این‌گونه شعرها، تا زمانی‌که شرایط جهان و سرزمین‌ها و فرهنگ‌ها به‌شکلی است که وجود آدمی در آن ارزش دارد و حاوی ارج و اعتبار است، تن به مرگ نمی‌سپارند. صادق‌تر که باشم و روراست‌تر، هیچ‌دسته و گروهی، آن‌قدر قدرت ندارد که شاعرِ ضعیف یا متوسط را بالا بکشد. بااینکه نافی سودمندی گروه‌ها نبوده و نیستم و به شعر شاعرانی از نحله‌ها، تعلق خاصی دارم، اما همیشه و اغلب، فردیت شاعر برایم اهمیت داشته و دارد. که البته این نیز خود، بنیادش بر آن است که شعر را به اعتبار خود شعر دوست دارم یا نه. ممکن است بگویم دیده‌ام کار شاعران نامداری را که گاه از شدت تکرار و انبوه‌سازی به اشباعی آزارنده رسیده یا می‌رسند.

برگردم به دفتر «آن‌گونه که دانه‌های انگور». اولین شعر کتاب را می‌خوانم:

شیپور پرچم نواخته شد
اما هیچ‌کس
برجای خود نایستاد
هیچ‌کس
به پرچم احترام نگذاشت
هیچ‌کس سرش را بالا نگرفت و پوتین‌هایش را برهم نکوبید
عصر بود
و جنگ تمام شده بود (ص ۵)

سطر اول، به‌مثابه پردهٔ اول است: شیپور پرچم نواخته می‌شود، اما آنچه صورت می‌گیرد، عدم عکس‌العمل افراد است. درحقیقت، سطر اول، گزاره‌ای است حاوی کلیدی نمادین برای فعلی که باید به‌تبع آن صورت بگیرد، درحالی‌که، اتفاقی دیگر رقم می‌خورد و ما به‌جای فعل، با انفعال مواجه می‌شویم؛ با گونه‌ای بی‌تفاوتی. جالب‌آنکه، به‌جای «هیچ‌کسی» از «هیچ‌کس» استفاده می‌شود و همین مسئله، گویی آن را از حالت نکره، به وضعیت معرفه و شناخته‌شده، منتقل می‌کند. «هیچ‌کسی» که می‌تواند معادل همهٔ افراد دیده شود؛ که علاوه بر «نسبیت» یا عدم قطعیت، ازمنظری، تناسب فعل‌ها و کنش‌ها را نیز یادآور می‌شود. شعر «نسبیت» تلویحا به ما یادآوری می‌کند که صلح واقعی، زمانی اتفاق می‌افتد که جنگ برای همیشه از خاک رخت بربندد و عطای هر ستیز و نزاعی، برای همیشه، به لقایش بخشیده شود. به همین دلیل در این سپیدسروده، وقتی شیپور جنگ نواخته می‌شود، گویی دیگر جنگی وجود ندارد و طبیعتا در چنین وضعیتی، بود و نبود پرچم یکسان است و کسی به آن توجه نمی‌کند.

شعر دوم، یعنی «وصیت‌نامه»، از جهتی با شعر اول ارتباط تنگاتنگی دارد. با اینکه «وصیت» در حالت‌های عادی هم کارکرد و کاربرد دارد، اما گویا همنشینی این دو شعر، چنین تلقی و تصوری را در نگاه مخاطب تقویت می‌کند. این نسبت و رابطه، به‌جز تناسب آن با جنگ، که در شعر سوم کتاب تمام می‌شود، برجستگی‌اش در نقل قول پدر است. آنجا که می‌گوید:

وقتی می‌ترسی
نباید بنویسی! (ص ۶)

در شعرهای اول تا سوم، شاعر، درواقع، «جنگ» را محمل دگرگونه‌شدن خود، در مواجهه با رخدادها قرار می‌دهد و نیز در برخورد با عناصری چون « ترس»، «فراموشی»، و دیگرحالت‌های آدمیان. در شعر شش‌سطری «فراموشی»، که شعر بسیار تأثیرگذاری است، مخاطب با چنین وضعیتی رودرروست. به‌خصوص آنجاکه از تنهاگذاشتن «خدا» صحبت می‌شود:

خدا همیشه تنها بوده است
اگرچه گاهی احساس می‌کنم
وقتی
جنگ تمام شد
و ما به خانه بازگشتیم
خدا را تنها گذاشتیم (ص ۷)

این مسئله، بیانگر همان مفهومی است که به تفاوت آدمیان در مواجهه با مشکلات و مصائب، در پیوند با میزان رابطه‌ای که در این قبیل مواقع با خدا برقرار می‌کنند، اشاره می‌کند.

یکی از خصوصیات و مشخصه‌های بارز شاعرانگی در شاعران واقعی که آن‌ها را از شعرنویس‌ها و مقلدین جدا می‌سازد، این است که علاوه بر جنبهٔ کشف‌وشهودِ الهامی، در نگرش به مناظر و مرایا همیشه چون صیادی درصدد شکار کلمات و دقیقه‌ها هستند؛ تاآنجاکه چیزی از زیر نگاه‌ تیزبین آن‌ها، با همهٔ ظاهر ساده و آسان و حتی دمِ‌دستی، رد نمی‌شود. گاه آن‌چنان، از مشاهدات خود، تکیه بر وجوه هستی‌شناسی می‌زنند یا می‌کنند که انگار، موظف به استخراج یا ساخت و خلق اثر یا بخشی از یک اثرند. در تأملات‌شان، به اعماق، نقب‌های حیرت‌آفرینی می‌زنند. در کتاب حاضر، می‌توان به طرزی روشن، وجه اندیشگی را در بیشتر شعرها، صورتِ غالب دید. آن‌هم نه به‌مثابه یک سیستم و دستگاه تفکر منسجم و در خدمت یک ایده، بلکه به این معنا که شاعر، به آنچه در عصر خود می‌پردازد، اعم از عشق، حقیقت، مرگ، هرمنوتیک، آگراندیسمان، نیهیلیسم، خودکامگی، فلسفه، آزادی، مدرنیته و… دیدی عمیق دارد؛ آن‌هم در سطرهایی بدون پیرایه‌های زائد و گاه حتی مزاحم. برای نمونه عجالتا شعر «هرمنوتیک» را می‌آورم:

می‌توانیم
تا هروقت بخواهیم
حرف بزنیم
و خاطره‌هایی را به یاد بیاوریم
که ما را
از یاد برده‌اند!

به دیوار نگاه کن
جای خالی ساعت
آن را زیباتر کرده است… (ص ۱۶)

که شاعر، در بیان مقصود و آنچه می‌اندیشد، مخصوصا مسائلی که در جهان جنبهٔ محوری پیدا می‌کنند، در عرصه‌های گوناگون، با بیان غیرمستقیم، ازطریق بیان غیرمستقیم، از طریق استفاده از کلمات کلیدی و بنیادین، موفق عمل کرده است. در همین شعر «هرمنوتیک»، که مسئلهٔ تأویل، با خروج ساعت ( زمان)، که محدودکننده و مقیدکننده است، می‌گوید:

به دیوار نگاه کن
جای خالی ساعت
آن را زیباتر کرده است

به‌نوعی در وضعیتی (همیشهٔ اکنونی) قرار دارد و به‌طبع، ذهن مخاطب را درگیر قبض و بسط‌های این‌چنینی خود می‌کند. یا آنجاکه در بیان تفاوت میان «حقیقت» و «واقعیت»، و اهمیتی که برای حقیقت و تجلی آن قائل است، در شعر «گمراهی»، به این سطرهای قابل تأمل می‌رسد:

می‌بینی
حقیقت
چیزی‌ست که تو می‌گویی
نه آنچه هست (ص ۲۰)

یا در شعر «میلاد» که به تولد، به‌واسطهٔ «عشق» اشاره می‌کند:
عشق
همان بود:
دهلیزی
که وقتی از آن می‌گذری
دوباره به دنیا می‌آیی (ص ۲۲)

و این خصیصهٔ شاعرانی است که دلبستهٔ کمال در زندگی و طبیعتا اعتلا و تعالی در آفریده‌های ادبی خود هستند. بنابراین در کتاب مهدی مظاهری می‌توان هنجارها و حالاتی را مشاهده کرد که از قدیم تا امروز حضور چشمگیری در ساحات کشف‌وشهود هنری و ادبی داشته‌اند. یعنی باوجود تنوع تکنیک‌ها و شگردها و فردیت شاعر، امری یگانه است که انعطاف و استعداد انس در شعر را وسیع‌تر می‌کند.

در شعر «الیناسیون»، استحاله، به بهترین‌وجه بیان شده است:

فرقی نمی‌کند
امروز
گذشته
یا هنوز نیامده است! (ص ۲۶)

که در این شعر، واژهٔ «گذشته»، علاوه‌بر معنای طی‌شده و سپری‌شده، می‌تواند ناظر به یک روز باشد. یا زمانی فراتر از یک روز با ظرفیت ماضی‌شدن تاریخیِ امروز، دیروز، آینده، که هیچ‌کدام در دست آدمی نیست. نکتهٔ مهم دیگر نسبت و رابطهٔ سالم ذهن و زبان شاعر است که در این مجموعه، مخاطب را با خود همراه و همدم می‌کند. مسئله‌ای که بسیاری از شاعران سپیدسرای امروز از آن غافل‌اند. به همین دلیل، شعرهای این کتاب در القای مفاهیم مورد نظر شاعر بسیار موفق عمل کرده است.

در مجموع، مهدی مظاهری در آفرینش شعرهای این کتاب، خلوص و پیراستگی‌اش را حفظ کرده است. او شاعری است که به مفاهیم جهان، نگاهی معاصر دارد و دریچه و دیدش، رو به آفاقی است که چشم‌اندازهای بکر و بدیع را برای مخاطبان شعر و هنر قاب می‌گیرد.»

مجموعه‌شعر «آن‌گونه که دانه‌های انگور» در نوبت چاپ اول در ۱۱۰ صفحه در نشر مروارید به چاپ رسیده است.

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است