خاطرات سیروس شاملو با گروه تیارت بشکه/ یادداشت‌هایی که هنگام خوردن اسپاگتی نوشته شد! | پایگاه خبری صبا
امروز ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۵۸
سیروس شاملو در گفتگو با صبا:

خاطرات سیروس شاملو با گروه تیارت بشکه/ یادداشت‌هایی که هنگام خوردن اسپاگتی نوشته شد!

سیروس شاملو درباره نوشتن خاطرات خود از اجرای تئاتر سیار در ایتالیا در کتاب «با کفش مولانا در سرزمین چکمه» توضیح داد.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری صبا، کتاب «با کفش مولانا در سرزمین چکمه» مجموعه خاطرات طنزآمیز سیروس شاملو از زمانی‌ست که در ایتالیا به عنوان طراح و بنیان‌گزار گروه تیاتر بشکه حضور داشته است که به همت نشر خزه به چاپ رسیده است.

سیروس شاملو نویسنده و کارگردان تئاتر در گفتگو با خبرنگار صبا توضیح داد: بالای زیتون‌زارهای توسکانی نزدیک آبادی جللو چندین بازیگر تئاتر و سیرک و شعبده‌بازی و عروسک‌بازی خانه‌های روستایی را اشغال کرده بودند. آشنایی من با یکی از بازیگران میدان فلورانس شروع شد و بعد کم کم با صدها بازیگر و دست‌اندرکار آشنا شدم. قبل از تشکیل گروه آفتابگردان با یک بازیگر آلمانی و یک شعبده‌باز جوان به نام جادوگر شهر لپونه آشنا شدم و با هم گروه تئاتر مارک این جنیو را راه انداختیم که اکنون دارد در سطح ملی کار می کند و اکثر یادداشت های کتاب «با کفش مولانا» مربوط به سفرهای من با کاروان اسقاط اوست.

او درباره شکل‌گیری این تئاتر سیار عنوان کرد: در ایتالیا و با کلاودیو بورگی نمایش هایی را روی صحنه بردیم و دو نمایش برای کودکان آماده کردیم و یک نمایش دیگر برای کسانی که کودکان آن‌ها را بزرگسال خطاب می کردند!

این کارگردان تئاتر تصریح کرد: کاروان که به محل نمایش می رسید، صدای ملاقه و دیگ و بادیه از راه دور به گوش می رسید. یک دوش هم داشت برای دکور و نمایش تجهیزات اما هرگز از آن استفاده نمی‌شد چون اصلا لوله آب نداشت. معمولا بعد از نمایش یکی دو نفر از تماشاگران که از نمایشنامه خوششان آمده بود با ما می آمدند داخل کاروان و نمایش را برای جشن تولد، خاکسپاری، عروسی و مجلس سفارش می دادند یا درخواست می کردند برویم مهدکودکشان اجرا کنیم.

شاملو درباره یادداشت‌های این کتاب توضیح داد: بخش های مختلفی که به صورت تابلوهای جداگانه در کتاب می خوانید، درواقع منتخبی از مجموعه یادداشت های کوتاهی است که اکثرا بعد از اجرای نمایش و هنگام پاک کردن گریم و تعویض لباس و صرف یک بشقاب اسپاگتی با فلفل منطقه رجللو و یک لیوان آب انگور دستی نوشته شده است. هدف اولیه نگارش این یادداشت‌ها صرفا ثبت و یادآوری اتفاقات روی کاغذ بود؛ اتفاقاتی که هنوز خودم بعد از گذشت سال ها از پیش آمدنشان تعجب می کنم.

این هنرمند با اشاره به اینکه آشنایی با بازیگر نمایش‌های دورگردی برای او یک شانس بزرگ و یک آکادمی واقعی بوده است، خاطرنشان کرد: من خیاطی، مجسمه‌سازی، ساختن ساز و ابزار صحنه، برق کاری، نجاری، نوشتن ادبیات صحنه و اتفاقات، ماسک نقاشی، موسیقی و… آموختم و با گلادیاتورهای تئاتر اروپایی در اوج سرمایه داری و برده داری مدرن غرب آشنا شدم.

او درباره اشتراک گذاشتن این تجربیات خارج از کشور در ایران بیان کرد: در ایران هیچوقت اجازه به اشتراک گذاشتن این تجربیات را به من ندادند زیرا نمایش سازشکار را ارج می نهند و از تغییرات ساختاری معنای نمایش می هراسند. با وجود این در نمایشی که در ایران به نام «همچون کوچه ای بی انتها» به اجرا گذاشتیم. برای نخستین بار ثابت کردم بدون نیاز به متن نمایش نیز می توان یک اثر نمایشی در کیفیت عالی تولید کرد.

شاملو درباره تفاوت واکنش تماشاچیان ایرانی و خارجی هنگام تماشای نمایش گفت: واکنش تماشاچی خارجی بسیار با واکنش تماشاچی ایرانی فرق می کند آنها به سرعت در نمایش شرکت می کنند و به راحتی بازیکر را تشویق می کنند اما تماشاچی ایرانی اول کمی موضع دفاعی می گیرد و کم کم یخش آب می شود، اما وقتی یخش آب شد برای هر کار بی مزه ای که انجام دهی از خنده روده بُر می شود. من طبق تجربه تماشاگری را می پسندم که چشمش به صحنه باشد و دلش با پیام هایی که از لای حرکات به سوی او ارسال می شود و جایی که غش غش خندیدن و عبوس بودن در آن نکوهیده است، نقطه ای است که نمایش در آن روی ریل می افتد.

این نویسنده در پایان درباره کتاب دوم خاطرات خود اظهار کرد: یادداشت های به اصطلاح پشت صحنه در کتاب «با کفش مولانا در سرزمین چکمه» همه واقعی هستند و احتمالا کتاب دوم از این یادداشت ها را هم چاپ خواهم کرد.

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است