زندگی ما به قبل و بعد از دیدن خواب هیولا تقسیم شد | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۱۰
مرتضی نیک‌نهاد در گفتگو با صبا؛

زندگی ما به قبل و بعد از دیدن خواب هیولا تقسیم شد

مرتضی نیک‌نهاد درباره کار کردن روی پروژه خواب هیولایی که زندگی مادرش را نحت تاثیر قرار داده است، گفت.

مرتضی نیک‌نهاد عکاس و فیلمسازی که این‌روزها نمایشگاه عکس او با عنوان «ماهی بزرگ» به صورت مجازی در گالری راه ابریشم برپا است، در گفتگو با خبرنگار تجسمی خبرگزاری صبا درباره ایده مرکزی این مجموعه توضیح داد: مادر من سال‌هاست که دچار بیماری افسردگی است و طبیعتا سال‌های نوجوانی و جوانی من تا الان، با شدت کم‌تر و بیش‌تر، درگیر این مساله بوده است.

او درباره خوابی که زندگی مادرش را دگرگون کرد، گفت: مادرم حدود سال ۷۵ خوابی دید که زندگی ما را به قبل و بعد از آن خواب تقسیم و مادرم را وارد مرحله جدیدی کرد. بعد از دیدن آن خواب وحشتناک، افسردگی شدید و علایم فیزیکی مادرم شروع شد. آن زمان چیزی از خوابی که دیده بود برای ما تعریف نکرد تا این که ۱۰ سال بعد روزی این راز را به من گفت که در خواب یک هیولا دیده و هر درد و رنجی که بعدها در زندگی کشیده است از همان هیولا سرچشمه می‌گیرد. هیولای ترسناکی که هر لحظه در خواب بزرگ و بزرگ‌تر می‌شده و می‌خواسته جان او را بگیرد. مادرم سعی می‌کند از خواب بیدار شود و بیدار می‌شود اما دیگر زندگی او از آن به بعد بسیار تغییر می‌کند.

این عکاس درباره کار کردن روی پروژه‌ای با محوریت خواب مادرش بیان کرد: ۱۰سال بعد از این که خواب را برایم تعریف کرد، تصمیم گرفتم پروژه‌ای درباره مادرم کار کنم. موضوع خواب را در ذهن داشتم اما طبیعتا باید اجازه پرداختن به این مساله را از او می‌گرفتم تا خودش هم در آن حضور داشته باشد. مدتی همین‌طور بی‌دلیل از او عکاسی می‌کردم تا با دوربین آشنا شود و ترسش بریزد. بعد ماجرای پروژه عکاسی را برای او تعریف کردم و‌‌ بعد از مدتی با اعلام شروطی موافقت کرد.

او ادامه داد: به مدت دو سال شروع کردم به گفتگو کردن با او و تماشای عکس‌های خانوادگی‌مان و سپس عکاسی را آغاز کردیم. بعد از حدود سه سال پروژه «ماهی بزرگ» اکنون به نمایش درآمده است.

نیک‌نهاد در پاسخ به این پرسش که چرا ماهی را به عنوان نمادی از هیولای زندگی مادر خود انتخاب کرده است؟ توضیح داد: مادر خواب یک هیولا دیده بود اما دقیقا نمی‌دانست چه شکلی است و تصویر مشخصی در ذهن نداشت. من باید معادلی برای این هیولای ذهنی می‌ساختم و ماهی را انتخاب کردم، زیرا ماهی در فرهنگ بومی و منطقه‌ای ما نقش پررنگی دارد و در افسانه‌های ما هم حضور داشته است.

او افزود: ما جانداران افسانه‌ای زیادی مانند داماهی و ملمداس در فرهنگ خود داشته‌ایم. داماهی افسانه‌ای‌ست که موجب خیر می‌شود و ملمداس موجب شر می‌شود و از بین برنده است. من سعی کردم المانی را برای این مجموعه انتخاب کنم که نگاهی به افسانه‌های کهن هرمزگان هم داشته باشد.

این فیلمساز با بیان اینکه ماهی موجودی‌ست که در اقیانوس زندگی مادرم حضور دارد و در طول زندگی با آن می‌جنگد و مبارزه می‌کند، اظهار کرد: مادر گاهی ماهی را شکست می‌دهد و گاهی از آن شکست می‌خورد. در عکسی که ماهی روی میز قرار دارد و دست مادر هم روی میز است نشانگر یک‌ مبارزه است که در آن مادرم ماهی بزرگ را از بین برده است، اما در عکس‌های بعد می‌بینیم که ماهی بزرگ هنوز حضور دارد.

او ادامه داد: روایت این مجموعه پایان نامشخصی دارد، مانند زندگی مادرم که هیچ‌وقت نتوانسته است ماهی بزرگ و هیولای زندگی خود را از بین ببرد، در نتیجه احتمالا حضور هیولا را پذیرفته است و با آن زندکی می‌کند.

نیک‌نهاد در پایان از چاپ کتاب عکس مجموعه بعد از تکمیل فصل دوم آن خبر داد و خاطرنشان کرد: ایده چاپ کتاب را در ذهن داریم اما هنوز تصمیمی برای انتشار آن نداریم زیرا نیاز به زمان و بودجه مورد نظر داریم. ضمن اینکه پروژه هنوز درحال تکمیل شدن است. مجموعه «ماهی بزرگ» فصل اول این پروژه است و فصل دوم آن به بعد از حضور مادر من در این پروژه مربوط است. بعد از اتمام فصل دوم و تکمیل این پروژه کتاب عکس آن را چاپ می‌کنم.

علاقمندان می‌توانند تا ۳۱ تیرماه برای دیدن عکس‌های این مجموعه به سایت گالری راه ابریشم به نشانی www.silkroadartgallery.com مراجعه کنند.

ندا زنگینه

انتهای پیام/

یک نظر

  • آقای نیک نهاد عزیز،هنرمند خلاق سرزمینم، به شما افتخار می کنم. تبریکات چند جانبه ام را پذیرا باشید.از اینکه به این زیبایی و با جوشش عشق فرزند به مادر،توانسته اید مهارت و استعداد خود را در قالب چنین فرآیندی،به تصویر بکشید و و با صبوری مثال زدنی، موافقت ایشان را جلب کنید و خاطراتی را برای همیشه ماندگار سازید و از این طریق،هم روحی تازه بخشیده و از طرفی،تابوشکنی کرده و این هیولای ذهنی و همخانه اش را خلع سلاح نمایید.امیدوارم هر یک از ما بتوانیم پذیرش نسبت به بیماری های اعصاب و روان خصوصا در کانون گرم خانواده داشته باشیم و دست از قضاوت برداریم.